استنلی مارتین لیبر (انگلیسی: Stanley Martin Lieber؛ زادهٔ ۲۸ دسامبر ۱۹۲۲ – درگذشتهٔ ۱۲ نوامبر ۲۰۱۸) معروف به استن لی (به انگلیسی: Stan Lee) نویسنده، ویراستار و منتشرکننده کتابهای کمیک (مارول)، بازیگر، تهیهکننده و مجری تلویزیونی اهل آمریکا بود.
او به همراه چند هنرمند دیگر از جمله جک کربی و استیو دیتکو، شخصیتهای کمیک محبوب زیادی از جمله مرد عنکبوتی، مرد آهنی، هالک، ثور، دردویل، دکتر استرنج، مردان ایکس و چهار شگفتانگیز را خلق کرده بود. وی حضوری تکجلوه در تمام فیلمهایی داشت که برگرفته از کتابهای کمیک او بودند. وی از سن هفده سالگی در عرصه کمیک فعالیت داشت،اما تا چهل سالگی شهرتی کسب نکرد،در سال ۱۹۶۱(در دوره ای موسم به در سن چهل سالگی توانست به همراه همکار خود جک کربی اولین مخلوق معروف خود یعنی چهار شگفت انگیز را خلق کرد و پس از آن توانست به سرشناس ترین چهره عرصه کمیک بوک تبدیل شود. او در تمام فیلم های دنیای سینمایی مارول تابحال کمئو یا همان حضور افتخاری داشته است.
او یکبار درباره مارول گفته بود:
«مارول جهانی پر از تخیل است، یک ایده وحشیانه و یک رفتار درخشنده و یک راه نجات از زندگی یکنواخت و کسالت بار. مارول شبیه به یک مهمانی سورپرایزی برای ذهنها و چشمها و خیالات است؛ یک اثر ادبی لجام گسیخته به همراه لمس طغیان و تمایل جسورانه به چشم در چشم شدن و تحقیر یک اژدها.»
او با چنین تفکری وارد دنیای کمیکها شد و پیشتر از دوران کودکیاش هم به نوشتن علاقه خاصی داشت. استن لی مارتین لیبر که در بیست هشتم دسامبر ۱۹۲۲ به دنیا آمده بود، در سنین کودکی دوست داشت در دنیای جادو کتابها گم شود و از زندگی نسبتا محقرانهشان رها شود. او در خانوادهای به دنیا آمده بود که از گروه پناهندگان رومانیایی در آمریکا بودند و طعم سرد و گرم روزگار را چشیده بودند.
در جوانی کارهای زیادی را تجربه کرد، از نوشتن برای آگهیهای ترحیم گرفته تا کنترلچی سالن سینما و نوشتن متون تبلیغاتی برای شرکتها. در همه این کارها سعی میکرد خود را به ادبیات و هنر قصهگویی نزدیک کند و از آن غافل نماند چرا که قصهها را بزرگترین رویای بشریت در دنیا میدانست. به همین دلیل هم بود که نتوانست در شغلهای اداری و فروشندگی خودش را ثابت نگهدارد و از دنیای کسل کننده و روزمرگی این شغلها عاصی بود.
مارتین گودمن، یکی از اقوام دور ولی آشنای استن توانست با کمک چند شریک تجاری، مجلههای سرگرم کنندهای منتشر کند و وارد حوزه چاپ و نشر کتاب مصور شود، نوعی از داستان نویسی که در آن زمان روی بورس افتاده بود و در آغاز راه خود بود.این مجله البته هنوز نام مارول را یدک نمیکشید و به اسم تایملی مشهور بود و ابرقهرمانان زیادی نیز در داستانهای آن دخیل نبودند. اولین شخصیت ابرقهرمانی این ناشر، کاراکتر هیومن تورچ Human Torch بود (که بعدها با شکل و شمایل دیگری در بین اعضای گروه چهار شگفت انگیز، از نو خلق شد)گودمن با استخدام جک کربی به راه جدیدی وارد شد و این فرد باتجربهای بیشتر و سن و سالی بالاتر از استن در مجموعه شروع به کار کرد و ابرقهرمان فوق محبوب کاپیتان آمریکا را خلق کرد. استن در آن زمان فقط ۱۸ سال داشت و نقش ویراستار این انشارات را بر عهده داشت.
اسم و رسم مجله آنها در این سالها بین هواداران جا افتاده بود و استن لی خود بارها و بارها گفته بود که در همان زمان پیش افرادی چون جک کربی و یا جو سایمون (دیگر نویسنده و طراح حاذق دنیای کمیک بوک) شاگردی کرده و میرزابنویسی کمیکبوکها را از آنها فرا گرفت. مارول (که در آن زمان به تایملی شهرت داشت) دو الی سه ابرقهرمان مشهور داشت که به اصطلاح پولساز بودند و کاراکترهای نوشته شده توسط او هم به صورت معدود در کتابهایی با هزینه ناشر به طبع چاپ رسید، اما هیچ کدام از آثارش نتوانستند آنطور که باید موفق ظاهر شوند و داستانهای این دوره از زندگی هنری او بیشتر به منزله سرگرمی و دستگرمی تلقی میشدند.
بعد از رفتن کربی از انتشاراتی، مسئولیتها به استن لی ۱۹ ساله رسید و او در همین ایام به جنگ رفت و در ارتش ایالات متحده آمریکا به نبرد با دشمنان خاک این کشور پرداخت. در سال ۱۹۴۵ اما از ارتش بیرون آمد و به سمت دنیای کمیک و نویسندگی در این حوزه بازگشت. او بعد از مدتی کار شروع به ساخت چند ابرقهرمان زن کرد تا دختران و زنان جوان را نیز به حوزه کمیک بکشاند و تا حد زیادی در این راه موفق بود، اتفاق جالب دیگر این سالهای زندگی استن لی، محک زدن ساخت گروههای ابرقهرمانانه (تیمهایی همچون اونجرز و جاستیس لیگ) توسط او بود که در سال ۱۹۶۴ صورت گرفت و البته در آن زمان هیچ بازخورد خوبی نداشت.
در دهه ۵۰ میلادی کتابهای ژانر وسترن و یا جنایی فروش و محبوبیت بالایی داشتند و استن لی هم در همین زمینه شروع به فعالیت کرد ولی بعد از گذشت مدتی، از قدم گذاشتن با مد روز خسته شد و از این روند فاصله گرفت. دو سال پس از بازگشت دوبارهاش به حوزه بود که با جون ازدواج کرد و تا آخر هم به پای او ماند. (جون هم سال گذشته درگذشت) استن لی بعد از ازدواج به طور جدیتری روی کارش متمرکز شد و آنطور که در زندگینامه خود مینویسد آدم بسیار منضبط و وقت شناسی در کار بوده است:
ٓ«همیشه روی میزم یک ساعت رو میزی داشتم و در هر اتاقی نیز بالاخره یک ساعت دیواری و یا هر نوع ساعت دیگری داشتم که به من زمان را بگوید. برای من این مساله مهم بود چرا که نباید هیچ تاخیری در فرایند چاپ کتب صورت میگرفت وگرنه با جریمههای سنگین روبرو بودم.»
استن لی در سالهای بعد با چند ناشر کمیک استریپ طنز و فکاهی هم کار کرد و خودش زیاد از این بخش از کارنامه هنری خودش راضی نیست.در اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی بود که افق جدیدی روی زندگی استن لی روشن شد و او علی رغم اینکه از کار کردن خسته شده بود و ناامیدی بر زندگی شخصیاش مستولی شده بود، دست به خلق کاراکترهای جدیدی زد. ناشر او از استن خواسته بود که یک گروه ابرقهرمان را پدید بیاورد و به او اطمینان داده بود که گروه فعلی، سرنوشت تیمهای قبلی را نخواهد چشید و در مارکت موفق خواهد شد. سال ۱۹۶۱ بود که استن لی اولین شماره از گروه چهار شگفت انگیز را نوشت و بعد از نگارش این اثر، انگاری که موتورش دوباره روشن شده باشد، افسار گسیخته شد و شروع به خلق کاراکترهای بیبدیلی در تاریخ عمر خویش کرد.
او برای یکی از اعضای چهار شگفت انگیز سری به کاراکتر قدیمیشان در انتشارات تایملی زد و کاراکتر هیومن تورچ را از نو آفرید و به نوعی یکی از اولین ریبوتهای تاریخ را انجام داد. استن در کنار خلق گروه ابرقهرمان چهار شگفت انگیز، شخصیت منفی داستان را نیز به نام دکتر دووم ساخت؛ کاراکتری که این نویسنده توانا همیشه به او شخصا علاقه داشت و این موضوع را بارها در مصاحبه های خبری خود اعلام کرده بود.
بعد از چهارشگفت انگیز اما به جای اینکه دوباره روی یک گروه ابرقهرمانی دیگر تمرکز کند، تصمیم گرفت یک ابرقهرمان واحد را بیافریند و با الهام از شخصیتهای معروفی چون دکتر فرانکنشتاین، هالک شگفت انگیز را خلق کرد.تایید استاد پیشین او یعنی جک کربی روی کاراکتر هالک، باعث شد که استن لی به موفقیت هالک ایمان بیاورد و روزگار هم با او همقدم شد و نشانش داد که حدسش درست از آب در آمد. هالک با موفقیت چشمگیری شد و زندگی استن لی را در سال ۱۹۶۳ رسما دگرگون ساخت.
حتی گفته میشود که موضوع کمیکهای دنباله دار را نیز میتوان به استن لی دخیل دانست چرا که او از اولین افرادی بود که به جای نوشتن یک داستان کامل در یک شماره خاص، داستانی کششدار و مهیج را در چند شماره منتشر می:کرد و با این کار هم ناشر را بسیار خوشحال میساخت و هم مخاطبین خود را روز به روز تشنهتر میکرد.
استن لی بعد از چند سال به گفته خودش با دیدن یک مگش برعکس آویزان روی دیوار، ایده جدیدی به ذهنش میرسد و اسپایدرمن را خلق میکند؛ ابرقهرمانی که گل سر سبد ساختههای ذهن نابغه او به حساب میآید و خودش هم بارها وبارها به این موضوع اشاره داشت. استن لی در بازیهای ویدیویی اسپایدرمن هم به عنوان صداپیشه ظاهر میشد و سعی داشت خودش را با مدیومهای دیگر مرتبط با صنعت کمیک نزدیک سازد.
مرد عنکبوتی اما ایدهای نبود که از همان ابتدا مورد علاقه و طرفداری دوستانش و روسای استن لی قرار بگیرد و او با بدبختیهای زیاد توانست حرف خودش را به کرسی بنشاند و یک نوجوان را تبدیل به شخصیت اصلی داستان ابرقهرمانانه بکند و جلوی مخالفتهای همکارانش ایستادگی کند. بعد از انتشار و فروش بالای کتاب هم،استن لی دستش بیشتر باز شد و توانست به اسپایدرمنش، بال و پر دهد و دنیایی از ضدقهرمانها و شخصیتهای منفی متععد و منحصری را در جهان اسپایدرمن بیافریند.
موفقیت اسپایدرمن به حدی بالا بود که بسیاری از دوستان و استادان قدیمیاش را وادار به تحسین واداشتت و عده زیادی نیز در این میان سعی کردند که ثابت کنند ایده اصلی و هسته اولیه کاراکتر اسپایدرمن متعلق به آنها بوده، کسانی که البته هیچ وقت نتوانسنتد ادعای خود را تایید کنند.
استن لی به تدریج ایدههای مختلفی به ذهنش رسید و توانست ایده خام و اولیه جهان مارول را در کمیکها پیاده سازی کند و تمامی ابرقهرمانان خلق شده توسط خودش را در یک دنیای واحد (و حتی شهر واحد) جا دهد.
استنلی بارها به برادرش بری لیبر هم به عنوان یکی از بزرگترین فعالان کمیک اشاره کرده و بر اساس گفتههای خودش پلات (داستان اولیه) بسیاری از کاراکترهای خلق شده توسط خودش را با مشورت و کمک برادرش به رشته تحریر در آورده است (مثلا شخصیت ثور) لری خوشخبتانه هنوز زنده هست و شاید بتوان تا حدی روی او حساب کرد.
در همین سالها بود که کاراکترهای زیادی را یا به تنهایی و یا با کمک استادان پیشینش که حالا همکارها و همقطارهای او به حساب میآمدند ساخت و هر یک از آنها توانست بین طرفداران برای خود جایی پیدا کند. کاراکترهایی چون مرد آهنی و مرد مورچهای و چند نفر از افراد ایکس من و… که هر یک به تنهایی تبدیل به یک برند مهم شده بودند. او کاراکترهایی مثل بلک پنتر را به عنوان شخصیت منفی در کمیکهای چهار شگفت انگیز خلق کرد (مثل کاری که همکارش با دیگر شخصیت فانتزی دنیای مارول یعنی موج سوار نقرهای کرد و او را به عنوان یک کاراکتر منفی در دنیای چهار شگفت انگیز معرفی کرد) و بعدها ماهیت آن را تغییر داد.
از آنجایی که باکی (یا همان سرباز زمستان) نیز در آن سالها در داستانها مرده بود، استن لی شخصیتی چون فالکون را به عنوان وردست کاپیتان آمریکا (کاراکتر خلق شده توسط استادش) ساخت و توانست نظر مثبت ناشر و همکارش و از همه مهمتر، نظر مثبت مردم را به خود جلب کند. استن لی در مقدمه کتاب راهنمای شناخت کاپیتان آمریکا درباره این کاراکتر مینویسد:
«او همیشه و تا ابد اولین اونجرز خواهد بود. در سال ۱۹۴۰ با دستان توانمند جو سیمون و جک کربی به عنوان سمبل آزادی و مقابله با نازیسم ساخته شد و کاپیتان ما توانست ذهن کتابخوانان کمیک در همه جای دنیا را درگیر کند. بعد از نابودی هیتلر و فیصله یافتن این ماجرا، در سال ۱۹۶۴ بار دیگر کاپیتان آمریکا را قدرتمندانه به عرصه بازگرداندیم و بعدها زمانی که خواستیم ابرقهرمانان مارول را در یک گروه واحد جمع کنیم، هیکس از کاپیتان برای رهبری این گروه بهتر به ذهنمان نیامد.»
ماشین خلاقیت مغز استن لی از کار نیفتاد و همچنان مشغول به تولید بود؛ او دکتر استرنج را نیز در سال ۱۹۶۳ خلق کرد و پس از آن بود که تصمیم به ساخت گروهی متشکل از ابرقهرمانان گرفت که این بار از پایه و ذات، موجوداتی جهش یافته باشند. استن لی سرآغاز جرقههای ساخت ایکس من را اینچنین تعریف میکند:
ٓ«من و همکارم در ابتدای راه اصلا متوجه نشدیم که وارد چه ماجرای پیچیده و بزرگی شدیم و تصوری از اینکه مردان ایکس به چه عظمتی میرسد نداشتیم. من کاراکترهایی چون پرفسور زاویر،آیسمن، سایکلاپس،بیست را ساختم و دیگر نویسندگان حاذق گروه، مابقی کاراکترها را ذره ذره به جمع مردان ایکس (که در ابتدا نامش جهش یافتگان بود) اضافه کردند.»
بعد از موفقیت چشمگیر مردان ایکس، وسوسه تاسیس گروههای ابرقهرمانی زیر زبان استن لی گیر کرد و او اونجرز (انتقام جویان) را به جهانیان معرفی کرد و توانست توسط این تیم ابرقهرمانی شگفت انگیز خود، جولان دهد. در همین سالها بود که کاراکتری همچون دیردویل را نیز پرورش داد و او را در زیر سایه عظیم اونجرز وارد جهان کمیکهای مارول کرد.
حتی پیشنهاد نامگذاری مارول هم توسط استن لی به رییس خود داده شده و در حقیقت او بود که بعد از دیدن موفقیت روز افزون فروش کمیکهایشان و اعجاب انگیز بودن آنها، لغت مارول کامیکس را پیشنهاد داده بود و با ایده او به سرعت موافقت شد.
استن لی در دهه ۱۹۷۰ میلادی سعی کرد صنعت کمیک را برای جهانیان جدیتر نشان دهد و آن را از یک سری باورهای عمومی رها سازد؛ باورهایی که ادعا میکردند کمیکبوکها یعنی داستانهای فکاهی و بچهگانه و مخاطبین آنها را بزرگسالان تشکیل نمیدهند. او برای این کار دور دنیا سفر کرد و با افراد زیادی نشست و برخاست کرد و سمینارهای مختلفی را نیز برقرار نمود. در نهایت در همین سالها هم تصمیم گرفت که پیوند خوبی بین مدیوم سینما و کمیک بوک ایجاد کند و در این راه هم تلاشهای زیادی کرد و ملاقاتهای بسیاری انجام داد. در نهایت مارول با آثار سریال انیمیشنی، از کاغذهای کمیک استریپ پا را فراتر گذاشت و کم کم وارد وادی فیلمهای تلویزیونی شد.
فیلم دکتر استرنج (محصول سال ۱۹۷۸) از اولین پیوندهای مارول و سینمای لایو اکشن بود. (البته قبل از ان سریال سیاه و سفید کاپیتان آمریکا در سال ۱۹۴۴ تولید شده بود که فاجعهای بیش نبود، یا سریال ژاپنی اسپایدرمن که شبیه یک جوک بود تا سریالی اقتباسی) فیلم تلویزیونی اسپایدرمن و سریال هالک (که از قضا کارگردانی ایرانی تباری به نام رضا بدیعی هم سکاندار هدایت ساخت این سریال را بر عهده داشت) و البته دو فیلم تلویزیونی کاپیتان آمریکا از دیگر نتیجههای ثمربخش مذاکرات استنلی با استودیوها و کارگردانان بود.
در واقع شخصیت کاپیتان آمریکا که توسط جو سیمون و جک کربی خلق شده بود، در ابتدا یک شخصیت کاملا آرمانگرا و بدون نقص بود که بسیاری این شخصیت را تبلیغ قدرت دفاعی ارتش آمریکا در دوران جنگ جهانی دوم میدانستند. با این حال، همانطور که پیش از این گفته بودیم، لی در نظر داشت تا این دیوار آرمانگرایی و بینقصی را بشکند و به همین منظور با ایجاد تغییراتی ضمن احیای دوباره شخصیت کاپیتان آمریکا، باعث شد تا این شخصیت به شخصیتی قابل لمستر و واقعیتر تبدیل شود که میتوان آن را در کنار شخصیتهای دیگری مثل مرد عنکبوتی، نماد انقلاب لی در دهه ۶۰ میلادی در دنیای کامیک و ابرقهرمانی دانست. دنیای کامیک خیلی زود به یک صنعت پر سود تبدیل شد که در آنها نامهای بزرگی مثل استن لی نقش داشتند. لی با استفاده از کتابهای کامیک به انتقاد از مسائل جهانی میپرداخت و در کتابهایی که او نوشته، به مشکلات زیادی مثل مسائل اجتماعی، بحران گسترش مواد مخدر و اعتیاد جوانان، تبعیض، ناتوانی جسمی و مالی و همچنین نژاد پرستی پرداخته است و همین موضوع باعث شد تا مارول و استن لی با تحسینهای بسیاری روبهرو شوند.
در سال ۱۹۶۹، استن لی بههمراه جین کولان شخصیت سم ویلسون ملقب به فالکون را در شماره صد و هفدم کامیک Captain America معرفی کرد. این شخصیت، اولین شخصیت سیاه پوست ابرقهرمانی بود که خلق و به شخصیت اصلی مجموعه مستقل خود تبدیل شد. در سال ۱۹۷۲، استن لی نوشتن کامیکهای ماهانه را متوقف کرد و شماره ۱۱۰ام کامیک The Amazing Spider-Man (مرد عنکبوتی شگفت انگیز) و شماره ۱۲۵ام کامیک Fantastic Four که به ترتیب در ماههای جولای و آگوست ۱۹۷۲ منتشر شدند، آخرین کامیکهایی بودند که استن لی آنها را به صورت ماهانه نوشته و منتشر کرده است و از آن به بعد او بهعنوان ناشر و یکی از چهرههای برجسته مارول در محافل عمومی شناخته میشد. کامیک The Silver Surfer: The Ultimate Cosmic Experience آخرین همکاری مشترک لی و کربی بود که در سال ۱۹۷۸ منتشر شد. این کامیک در قالب مجموعه Marvel Fireside Books منتشر شد که اولین کامیکهای تمام رنگی مارول بودند. با اینکه فعالیتهای لی نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده بود، اما این موضوع باعث نشد تا او شخصیت جدیدی را خلق نکند. در سال ۱۹۸۰، او با همکاری جان بوشما، شخصیت شی هالک را خلق کرد که جنیفر والترز دختر عموی بروس بنر ملقب به هالک شگفتانگیز بوده است.
پس از آن در دهه ۸۰ میلادی استن لی به کالیفرنیا نقل مکان کرد تا روی ساخت فیلمها و سریالهایی که براساس کامیکهای مارول ساخته میشوند، نظارت کند. او در ابتدا بیشتر بهعنوان تهیه کننده اجرایی در این محصولات نظارت داشت که میتوان گفت تنها انیمیشنهای سریالی که در دهه ۹۰ میلادی ساخته شدند، توانستند عملکرد موفقی داشته باشند و آثار لایو اکشن تنها یک شکست بزرگ برای مجموعه مارول بودند و این کمپانی مجبور شد تا هدف خلق یک دنیای سینمایی را برای بیش از یک دهه عقب بیندازد. هرچند استن لی همیشه بخشی از دنیای مارول بوده است، اما او برای مدت کوتاهی نیز در دنیای DC نقش داشته است. او آثاری چون Just Imagine… را در اوایل دهه گذشته نوشت و تلاش کرد تا دیدگاه خود در مورد شخصیتهای ابرقهرمانی را به مجموعههای DC نیز وارد کند. با این حال، او طی سالهای اخیر بیشتر برای حضورهای کوتاه و افتخاری در دنیای سینمایی مارول شناخته میشود اما در فیلمهای غیر مارولی نیز شاهد نقش آفرینیهای مشابه از او بودهایم. اولین حضور افتخاری او در یک فیلم مارولی در فیلم X-Men محصول سال ۲۰۰۰ بود و پس از آن او در فیلمهای دیگر کمپانیهای سونی پیکچرز و فاکس قرن بیستم از جمله سهگانه فیلم Spider-Man و دو گانه فیلم The Amazing Spider-Man و فیلم Fantastic Four نیز حضور داشته است.
اولین حضور افتخاری او در یک فیلم مارولی در فیلم X-Men بود و پس از آن او در فیلمهای دیگر کمپانیهای سونی پیکچرز و فاکس قرن بیستم از جمله سهگانه Spider-Man و دو گانه The Amazing Spider-Man و فیلم Fantastic Four نیز حضور داشته است.
در ادامه شاهد حضور استن لی در تمامی فیلمهای دنیای سینمایی مارول بودهایم که در واقع او به بخش جدایی ناپذیری از این فیلمها تبدیل شده است. با این حال، او همیشه به بازیگران و عوامل تیم تولید در طول ساخت این فیلمها مشاوره داده است که طبق گفته آنها، توصیههای لی همیشه در بهبود داستان و شخصیت پردازی کمک زیادی به آنها کرده است. لی حتی به کوین فایگی، رئیس مارول استودیو در خلق این دنیای سینمایی مشاوره داده است و با اینکه فایگی معمار اصلی این مجموعه بوده، اما او میگوید که لی توانسته راه حلهای خوبی را برای بن بستهایی که طی این ۱۰ سال گروه خلاق آن داشته، ارائه دهد. لی همیشه اعتقاد داشت که شخصیت پشت نقاب از شخصیتی که با لباس و نقاب ابرقهرمانی ظاهر میشود، بسیار مهمتر است و همین دیدگاه ساختار شکن او باعث خلق و محبوبیت شخصیتهای محبوب مارول شده است. در روزگاری که مارول تنها به دنبال فروش کامیک بیشتر بود و لی و دیگر عوامل مارول به دنبال حفظ شغل خود بودند، لی با دیدگاههای خود توانست تاثیر زیادی روی گسترش و محبوبیت دنیای ابرقهرمانها داشته باشد.
او همیشه از شخصیتهای واقعی برای خلق شخصیتهای خود الهام گرفته است و تلاش کرده تا دنیای واقعی را با دنیای کامیک ترکیب کند. به طور مثال شخصیت مری جین با الهام گیری از همسر لی خلق شده و حتی استن لی میگوید که تلاش کرده تا اولین ملاقات پیتر پارکر با مری جین در دنیای کامیک را مانند ملاقات خودش با جوآن در دنیای واقعی به تصویر بکشد. همین موضوع نیز یکی از عواملی است که باعث شده تا مری جین همیشه جایگاه متفاوتی را در نزد استن لی داشته باشد. او اعتقاد داشت که زندگی شخصی ابرقهرمانها نیز به اندازه نجات دنیا و مبارزه با خلافکاران اهمیت دارد و بسیاری اعتقاد دارند که همین دیدگاه باعث شد تا فاصله این شخصیتها با مردم عادی کمتر شود و مردم بیش از گذشته به این مجموعهها توجه کنند. تلاش لی باعث شد که نه تنها کودکان و نوجوانان، بلکه آدمهای بزرگسال نیز به سمت دنیای کامیک کشیده شوند و مانند فرزندان خود به خرید و خواندن آن بپردازند.
هدف استن لی این بود که شخصیتهایی خلق کند که نه تنها مردم یک کشور، بلکه مردم بیشتر کشورهای جهان با آن ارتباط برقرار کنند حتی اگر این شخصیت مثل اسپایدرمن در شهر نیویورک در آمریکا زندگی کند یا نام آن کاپیتان آمریکا باشد یا مثل آیرون من یک میلیاردر بینیاز باشد. هدف او این بود که شخصیتها و مجموعههای را خلق کند که مردم جهان برای لحظاتی حتی کوتاه در دنیای آن که افرادی حاضر هستند تا زندگی خود را برای امنیت و رفاه دیگر مردم جهان به خطر بیندازند، وارد شوند و ناراحتی و مشکلات خود را فراموش کنند و حال این شخصیتها به دنیای تلویزیون و سینما راه پیدا کردهاند و توانستهاند صدر محبوبترین فیلمهای سال را به خود اختصاص دهند. شاید فلسفه استن لی در روزهای اول چندان ایده جذابی نبود، اما شاید حتی خوشبینترین شخص نیز در آن زمان نمیتوانست این حجم از موفقیت را در دهههای مختلف تصور کند. استن لی نه تنها در دنیای کامیک و ابرقهرمانی تاثیر گذاشته، بلکه در زندگی بسیاری از مردم جهان تاثیر داشته است و باعث شده تا بسیاری مثل کوین فایگی او را مثل یک الگو در زندگی خود قرار دهند. کوین فایگی در مورد تاثیر لی روی زندگیاش میگوید:
هیچ کسی به اندازه استن لی روی کارنامه کاری من و اقداماتی که در استودیوهای مارول انجام دادیم تاثیرگذار نبود. او میراث جاویدانی از خود به جای گذاشت که بعد از پایان دوران ما هم به حیاتش ادامه خواهد داد. همه ما در غم از دست دادن او با دخترش، خانوادهاش و میلیونها هوادارش شریک هستیم.
استن لی در طول سالها فعالیت صدها شخصیت مختلف و متفاوت را خلق کرد که شاید کمتر کسی بداند که او شخصیتهایی مثل بلک پنتر، بلک ویدو، هاکای، اسکارلت ویچ، کوئیک سیلور، من تینگ، گروت و آدام وارلاک را نیز خلق کرده است. استن لی کمک کرد تا دنیای امروز به جایی زیباتر و بهتر از قبل تبدیل شود و آثار او همیشه به بخشی از تاریخ جهان تبدیل خواهند شد که هرگز فراموش نمیشوند و بعید است کسی بتواند صورت همیشه خندان و شوخیهای بامزه او و همچنین کلمه معروف Excelsior را از ذهن خود پاک کند. استن لی در یک روز دوشنبه در سن ۹۵ سالگی دار فانی را وداع گفت تا مارول، دنیای کامیک و ابرقهرمانی پدر خودش را از دست دهد. اگر چند سال پیش و پس از مرگ ناگهانی فیلیپ سیمور هافمن رسانههای زیادی نوشتند که مرد خندان سینما دیگر نمیخندد، اکنون میتوان گفت پیرمرد خندان دنیای کمیک، با لبخندی روی لب از ما خداحافظی کرد.
بریده ها و نکات جالب از زندگی استن لی
همه چیز از چهار شگفت انگیز شروع شد!
اسکات مک کلود( Scott Mc Cloud) هنرمند کهنهکار کامیک یک بار در کتاب «Understanding Comics» که در ایران با نام «هنر کامیک» ترجمه شده گفته: “هیچگاه نمی توان تعریف ثابت و درستی برای کامیک ارائه کرد چرا که هنر مصور با خواسته ی نسل خود تغییر کرده و درهر نسل باید تعریفی جدید برای کامیک یافت.”
این مسئله، موضوعی اثبات شده بین طرفداران و هنرمندان است، کامیک از تصاویری بر روی غار ها شروع شد با کارتون هایی بر روی کوزه ها ادامه پیدا کرد نقش های مصری و مایا به آن شکل داد و در عصر ویکتوریا بر روی کاغذ پدیدار شد. اما تمام اینها با کامیکی که ما امروزه میشناسیم از زمین تا آسمان تفاوت دارد! حتی کامیک امروزه با نسل قبلی خود که بین سالهای ۱۹۶۱-۱۹۰۳ رایج بوده و توسط خود انتشارات دیسی کامیکز(dc comics) و تایملی کامیکز ( timly comics) یا همان مارول کامیکز امروزه منتشر میشد نیز قابل مقایسه نیست!
نکته ای که بیشتر طرفداران نمی دانند، این است که تا حد زیادی مبدأ ساختار داستانی امروزی کامیک،پیرمرد دوستداشتنی استنلی است!
چرا چهار شگفتانگیز؟
قبل از اولین شماره ی چهار شگفت انگیز (Fantastic Four) داستانی در بیشتر کامیک بوکهای آمریکایی وجود نداشت و مجله های مصور صرفا در کلمات «باحال» و «بامزه» خلاصه میشد.نشریات تنها به تبلیغاتی که در مجلات چاپ میشد اهمیت میدادند. استن لی از این قائله خسته بود ، مارتین گودمن (Martin Goodman) ، سردبیر آن زمان تایملیکامیکز هر بار درخواست استن لی را راجب نوشتن داستانهای قویتر و اهمیت دادن به شخصیت ها را رد می کرد .
این بی حرمتی به داستان استن لی را به قدری به ستوه آورده بود که او تصمیم به استعفا گرفت ، اما وقتی این تصمیم را با همسرش جون (Joen Lee) درمیان گذاشت او پیشنهادی به او کرد که زندگی خودش ، استن لی و راه کمیک را برای همیشه تغییر داد! او به استن لی گفت : “هرچه دلش می خواهد بنویسد . و در بدترین حالت اخراج میشود، او هم که به حال می خواهد استعفا دهد”.
پس استن لی چهارشگفت انگیز را نوشت! داستان افرادی که دیگر ابرقهرمانانی خداگونه نبودند، انسان هایی که به غیر از ابرشرور های داستان باید با مشکلات شخصی خود نیز دست و پنجه نرم میکردند و قبل از یک گروه ابرقهرمانی معمولی، یک خانواده بودند!
اولین شماره ی چهارشگفت انگیز تمام رکورد های فروش کتاب های مصور را شکست و مارتین گودمن را وا داشت تا از استن لی بخواهد داستان های دیگری از این قبیل بنویسد. خیلی زود داستان های زیادی با تبعیت از این الگو نوشته شد، نشریات دیگر با تقلید از سبک روایی استنلی شروع به نوشتن داستان های خود کردند و عصر برنز کامیک آغاز شد؛آن هم تنها با نصیحت همسری دلسوز و نبوغ مردی افسانه ای!
ماجراجویی های استنلی!
ماجراجویی استنلی در صنعت مصور به متحول کردن آن ختم نشد. سیر کردن در دنیاهای مختلف مارول و نوشتن داستان های مخلوقات متفاوت خود برای او کافی نبود، استنٖلی همواره به دنبال چیزی تازه برای تجربه بود. انگار که کامیک به غیر از کار جزئی نادیده گرفته نشدنی از زندگی او بود! استنلی از دوستان قدیمی بابکین خالق بتمن بود. اما حتی با این وجود هم نوشتن برای نشریه رقیب یعنی دیسی کامیکز امری دور از ذهن به نظر میرسید. اتفاقی که در سال ۲۰۰۹ و با یک سری دوازده قسمتی از کامیک های «فقط تصور کن» (just Imagine comics) که هر یک از آنان خواستگاهی برای یکی از اعضای لیگ عدالت به سبک آشنای خود استن لی بود،افتاد!
ماجراجویی او تا جایی ادامه داشت که در سال ۲۰۰۸ اولین مانگای استنلی با نام آلتیمو (Ultimo) منتشر شد! انتشار مانگایی ژاپنی از یک نویسنده ی غربی اتفاقی بود که برای اولین بار میافتاد و تا اکنون نیز تکرار نشده! سال ۲۰۰۹ نیز مانگای دیگری از او با نام مرد قهرمان (Hero man) منتشر شد. اما کمال این تجربه در سال ۲۰۱۰ و با انتشار انیمهای از این مانگا بود!
پادشاه کمئوها !
یازده سال پیش ایدهای مطرح شد مبنی بر جمع آوری انسان های عجیب و غریب ،نخاله هایی که در نبردهایی که ما نمی توانیم مبارزه کنیم،بجنگند ، همین شد که در سال 2008 اولین فیلم مرد آهنی اکران شد و محبوب ترین فرانچایز تاریخ را آغاز کرد .
اکنون 21 فیلم از این مجموعه اکران شده و در فیلم انتقام جویان :پایان بازی به کمال خود رسید ، ما با بسیاری از قهرمانان مورد علاقه مان در چهارمین قسمت انتقامجویان خداحافظی کردیم ، اما کسی فکرش را نمی کرد که پایان بازی ، خداحافظی با استنلی نیز باشد. آخرین حضور افتخاری استنلی ، در انتقام جویان: پایان بازی ، قابی هرچند مانند همیشه کوتاه ، اما خداحافظی در خوری برای طرفداران بود.
به گزارش هالیوود ریپورتر استن لی بیشتر از هر بازیگر دیگری با صد و هجده عنوان فیلم ثبت شده دارد ، این سیر سفر استن از سالها قبل و با فیلمی وسترن از کامیک های اولیه او شروع شد و تا لحظه ی مرگش ادامه پیدا کرد، تا جایی که او را انمیشتن های دیسی ، رالف خرابکار ۲ ( Wreck It Ralph) و سریال بیگ بنگ تئوری هم دیدیم! و باید گفت تا به امروز مرد عنکبوتی : دور از خانه تنها فیلمی از دنیای سینمای مارول است که ما شاهد حضور او نیستیم.
شخصیت های دنیای سینمایی مارول مانند مرد عنکبوتی ، مرد آهنی ، و ثور و بسیاری دیگر همگی مخلوق سه گانه ی تاریخی مارول یعنی جک کربی (۱۹۷۷_۱۹۱۷) ، استیو دیکتو (۲۰۱۸_۱۹۲۷) و البته استنلی(۲۰۱۸_۱۹۲۳) هستند بدون حتی یکی از سه رأس مثلث ،ما مجبور می شدیم پیترپارکر را به شکل مگسی ، یا کاپیتان آمریکا را بدون مرد آهنی تصور کنیم! بدون اغراق می توان گفت سلطنت مارول بر گیشه هم مدیون استنلی است !
ارتباط با طرفداران
در طول سالها استنلی ویدئوهای بیشماری از خود منتشر کرد، ویدئوهایی که در آن در مورد موضوعات مختلفی با طرفداران خود صحبت میکرد. ویژگی مشترک تمام این ویدئوها را میتوان نوع گویش استنلی دانست. زمانی که به هریک از آنان نگاه میکنی گویی پیرمرد مستقیما باتو سخن میگوید. این ویژگی تاثیرات ویدئو ها را چند برابر میکند و باعث میشود بیننده با جان و دل به آن گوش کند!
یک نویسنده و یک انسان
موضوع بیشتر ویدئوها به دو چیز اختصاص داشت. تشویق طرفداران برای نوشتن داستان خود و دنبال کردن آرزوهایشان و چیزی که از کودکی خود او نشأت گرفته بود؛مبارزه با نژاد پرستی!
زمان و مقدار زیادی از عمر و ثروت استن صرف مبارزه با نژادپرستی شد. آخرین ویدئویی که استنلی چند روز قبل از مرگش منتشر کرده بود. به همین موضوع اختصاص داشت. او باری دیگر به طرفداران مفهوم «خانواده ی مارول» را گوشزد کرد و به آنها گفت تمام دنیا، فارغ از رنگ پوست و ملیت دین خانواده ی او هستند و همیشه میتوان با دیگران از داستان های مارول لذت برد!
نسل بعدی ستارگان
مهم ترین میراث 95 سال زندگی او چیزیست که کمتر کسی به آن توجه کرده ، استن لی یکبار در یکی از مصاحبه های خود گفت : “من باور دارم نسل بعدی ستارگان را طرفداران تشکیل میدهند.جوانان و نوجوانانی که با داستان های او بزرگ شده اند ، با آنها زندگی کردند و حال می خواهند داستان خود را بگویند”. در تمامی دنیا هزاران نفر هستند که این سخن شرح حال آنان است ،این تنها حاصل استن لی نیست بلکه ده ها نفر در طول سالها ، این نسل را پروراندهاند.
از مثلث افسانه ای مارول گرفته تا ماساشی کیشوموتو (Kishimoto Masashi) و هاجیمه ایسایما(Hajime Isayama) هنرمندان مانگای ژاپنی و آلن مور (Alan Oswald Moore) و باب کین (Bob Kane) نابغه ها ی دیسی کامیکز، حال این نسل در هر سبک و راهی که می خواهند قدم بردارند ، چه در کامیک و مانگا چه بازی های ویدئویی و امثال آن ،چه می خواهد مانند دیسی بنویسد چه داستان های جذاب مانگا و چه سبک انحصاری و نوآورانه ی خود، مشعل تخیل به آنها واگذار شده و تمامی آنها یک به یک ، مدیون استنلی و افرادی مانند او هستند .
چه چیزی استن لی را به اینجا رساند ؟
در سه کلمه ؛ نبوغ ، تجربه و مهم تر از همه خانواده!
استن لی در سال 1923 در خانواده ای یهودی و فقیر به دنیا آمد ، خانواده ای که شاید شب ها شامی برای خوردن در کار نبود اما همیشه کتاب جدیدی برای خواندن در خانه وجود داشت ، داستان های کودکانه او همیشه با تشویق خانواده رو به رو بود و تفریح خانوادگیشان خواندن داستان در جمع بود . بدیهی است که در این شرایط استن لی و برادرش لری لیبیر، عاشق حرکت قلم بر کاغذ شوند.استن لی در 18 سالگی کار خود را در تایملی کامیکز به عنوان ویراستار آغاز کرد و زمانی که از جنگ جهانی دوم بازگشت شروع به نوشتن داشتان های خود کرد .
استنلی بعد از بازنشستگی کامل از ارتش تصمیم به ازدواج گرفت، ازدواجی که ۷۰ سال به طول انجامید درمورد تاثیرش بر او بالاتر صحبت کردیم.
حال که کمی بیشتر از یک سال از مرگ استنلی میگذرد. کامیک های مارول همچنان پرفروش تر از همیشه با سبک او منتشر میشوند.
فیلم انتقام جویان:پایان بازی به لطف کارگردانی بی نظیر برادران روسو، هنرمندی اعجاب انگیز بازیگران، و داستان و شخصیت های استنلی بدل به پرفروش ترین فیلم تاریخ شده است. فرانچایز مارول هم موفق تر از همیشه به فاز چهارم خود را آغاز کرده. نوجوانان و جوانان زیادی با داستان استنلی شروع به ماجراجویی در دنیای خود میکنند.
استنلی مردی است که نه تنها زندگیاش،بلکه مرگش آرزوی خیلیهاست و ما طرفداران تنها میتوانیم بگوییم:ممنون استن لی