بارون زیمو (به انگلیسی: Baron Zemo) عنوان چندین شخصیت خیالی ابرشرور در کتابهای کامیک منتشر شده توسط مارول کامیکس است. دو شخصیت اصلی که تا کنون از عنوان بارون زیمو استفاده کردهاند شامل هاینریش زیمو و هلموت زیمو هستند، که هر دوی آنها به عنوان دشمنان اصلی کاپیتان آمریکا و تیم انتقامجویان محسوب میشوند و رهبری گروه استادان شیطان را نیز بر عهده داشتهاند. بارون زیمو اصلی توسط نویسنده استن لی و طراح جک کربی خلق شدهاست؛ که برای نخستین بار در گذشتهنمایی در شمارهٔ ۴ از مجموعه کمیک انتقامجویان در مارس ۱۹۶۴ معرف شد و بارون زیمو دوم در سری ۱۶۸ کاپیتان آمریکا در دسامبر ۱۹۷۳ ظاهر شد. در سال ۲۰۰۹، بارون زیمو جزو ۴۰ تبهکار برتر همهٔ دورانها از سوی آیجیان قرار گرفت.
دکتر هاینریش زیمو، یکی از دانشمندان در حزب نازی بود. زیمو با کاپیتان آمریکا و متحدان او در طول جنگ جهانی دوم جنگید. او یک نابغه درخشان و علمی بود، بسیاری از سلاحهای کشتار جمعی ارتش هیتلر را ایجاد کرد، که از ان جمله در مقیاس بزرگ اشعه مرگبار بود، که موجب مرگ بسیاری از غیرنظامیان شد و او را به یک قاتل مبدل کرد. او متکبرانه بر این باور بود که میتواند نیروهای متفقین را به عقب براند.
بارون زیمو دارای هوش و با استعداد، با تخصص خاص علمی، تیراندازی عالی و آموزش گسترده در زمینه شمشیرزنی و مبارزات تنبهتن است.
بارون هلموت زیمو ، سیزدهمین بارون زیمو ، فرزند یکی از مرگبارترین دشمنان کاپیتان آمریکا است. تکامل وی به عنوان یک شرور انتقام جو ، مغز متفکر جنایتکاران ، و حتی گاهی ضد قهرمان بودن او، از او یک شخصیت شرور بی نظیر و چند لایه ساخته است. مهم نیست که نقشه او چه باشد ، زیمو همیشه به یک چیز اعتقاد داشته است: اینکه مقدر شده که بر جهان حکومت کند.
هلموت را بیشتر مادرش تربیت کرد و بزرگ مرد و از او یک مهندس ساخت. با این حال ، او از وضعیت پدر خود آگاه بود و با او وقت می گذراند و درک می کرد که او نه تنها بخشی از نژاد اصلی است ، بلکه به ویژه زیموها باید بر دیگران تسلط داشته باشند. او در جوانی مورد انتقام گیری قرار گرفت و هنوز هم از کاپیتان آمریکا متنفر است حتی زمانی که فهمید کاپیتان مسئول مرگ پدرش نیست.
زیمو برای به دست آوردن انتقام و قدرت هر ترفندی را امتحان کرده است. او ارتشهای شرور ساخته است ، از کنترل ذهن استفاده کرده است. بی رحمانه عزیزان دیگران را ربوده است تا مخالفان خود را تحت فشار قرار دهد . او برای دستیابی به اطلاعات و اسلحه در دیدی ساده پنهان شده است. او پیروان وفاداری را پرورش داده و آنها را مطیع کرده است. در هسته اصلی خود ، او همیشه به این مطلب ساده اعتقاد داشته که او بهتر از بقیه می داند که چگونه جهانی بهتر خلق کند. در عین حال ، بی رحمی مطلق پدرش و تمایل به بهتر بودن از آنچه که پدرش بوده است ،او را آزار می دهد – وظیفه ای که می داند هرگز به آن دست نخواهد یافت.
هاینریش ، پدر هلموت زیمو ، یک دانشمند نازی بی رحم اما درخشان بود. او پرتوی مرگ را اختراع كرد كه كاپیتان آمریكا و باكی آن را از بین بردند و این ضربه به شهرت وی در آلمان ،باعث شد كه خود را با یك لباس ماسک بنفش ملبس كند. او قبلاً برای اولین تحقیر خود از کاپیتان متنفر بود ، اما وقتی کاپیتان او را دوباره کتک زد و ماسک بنفش رنگ او به خاطر چسب اختراعی فوق العاده او،”چسب زیمو” به طور دائمی به او چسبید ، دیوانه شد. او کاپیتان را با استفاده از موشکی به دام یخ ها انداخت ، و از او انتقام گرفت. او باکی را گیر انداخت و منجر به تبدیل شدن باکی بارنز به سرباز زمستان شد. هنگامی که كاپیتان دوباره از یخ ها درآمد، هاینریش به دنبال راهی برای کشتن كاپیتان و دوستانش در انتقامجویان یکبار و برای همیشه گشت. هنگامی که اشعه مرگ باعث ریختن سنگها شد و او را هنگام جنگ با كاپیتان دفن کرد ، زیمو درگذشت.
سال ها بعد ، شروری با لباس نارنجی و قرمز روشن که خود را ققنوس می نامید ، كاپیتان و همراه زندگی اش ، شاهین را تهدید کرد. با استفاده از ترفندی برای دستگیری وی ، ققنوس با مهندسی معکوس نحوه ساخت Adhesive X و پرتوی مرگ را بدست آورد ، او خود را بعنوان پسر بارون زیمو آشکار کرد . در آن زمان هلموت زیمو با كاپیتان یکی نبود و خود كاپیتان تمایلی به جنگ با او نداشت ، زیرا هلموت را یکی دیگر از قربانیان جنگ می دید.
البته ، هلموت همه چیز را اینگونه نمیدید ، و او گلدان خود را همراه با چسب X بسوی او انداخت. او زنده ماند ، اما چهره او برای همیشه زخمی شد.
بارونس
در یک زمان ، هلموت با هایک ازدواج کرد ، که اصلیت او مبهم بود. در آنزمان ، او ادعا کرد که از طریق آرنیم زولا “متعصب زیستی” ، تناسخ هاینریش زیمو است. پایگاه او در یک انفجار از بین رفت ، اما او زنده ماند.
در ظاهر بعدی ، او با هلموت زیمو ازدواج کرد ،آنها با 25 فرزندی که آنها از موقعیت های خانوادگی توهین آمیز به سرقت برده بودند، زندگی میکردند . زیمو به آنها عشق و مراقبت می داد و در عین حال مطمئن میشد که آنها با نفرت از كاپیتان آمریکا بزرگ میشوند . هایک در حال کار با دانشمند شیطانی سوپریا بود ، که هدف او ایجاد دنیایی از زنان فوق العاده قدرتمند و از بین بردن مردان بود و به او گفت که او دروغ گفته است که تناسخ هاینریش است … اما مگر چه کسی این را قطعی میدانست؟
هلموت نقشه های او را شنید و مجبور شد قبل از سقوط در گلدان دیگری از چسب X ، در مورد کشتن او صحبت کند، در حالی که هایک به دنبال او می رفت. كاپیتان دیگر نمیخواست دوباره با همان ترفند سقوط کند .او آنها را ردیابی کرد و به راحتی هر دو نفر را گرفت. این دقیقاً بهترین ساعت هلموت نبود ، اما آسیب پذیرترین ساعت او بود ، زیرا از كاپیتان توصیه و مشاوره گرفت. بعداً هلموت ادعا كرد كه هایك در زندان درگذشته.
پس از اینکه نقشه های قبلی جواب نداد ، هلموت برای رسیدن به خواسته خود شروع به پنهان شدن در دید ساده کرد. این مشهورترین مورد، مابین تاندربولت ها (آذرخش ها) بود که اعضای مختلف Masters of Evil (تیم میراث خانوادگی وی) همراه او بودند و در پی ناپدید شدن و انحلال انتقام جویان ، به عنوان ابرقهرمان مبدل شده بودند. لباس مبدل زیمو به عنوان یکی از فرزندان Citizen V بسیار جالب بود ، زیرا پدرش در اصل او را کشته بود. برنامه او این بود که مردم و مسئولان به تیم وی اعتماد کنند ، سپس به کدهای دسترسی شیلد و انتقام جویان دسترسی پیدا کنند تا بتوانند دستگاه کنترل ذهن را به یک ماهواره متصل کنند. نقشه او تقریباً جواب داد ، اما او بعضی از تاندربولتها را که می خواستند قهرمان شوند ، حساب نکرده بود و آنها مقاومت علیه او را رهبری کردند.
پس از آنکه ظاهراً زیمو توسط اسکورج کشته شد ، هوشیاری وی به بدن جان واتکینز سوم منتقل شد ، که جبهه Citizen V را به دست گرفته بود. وی گردان V را زیر بینی هر ابرقهرمان دیگری ، از جمله انتقام جویان ، رهبری کرد. به او فرصتی داده شد تا تیمی از ابرقهرمانان صادر شده توسط دولت به نام Redeemers را که بر اساس تاندربولت های اصلی ساخته شده بودند ، هدایت کند.
نکته ای که هلموت زیمو را واقعاً به یک شخصیت منفی تبدیل کرد، برنامه او برای نظارت بر انتقام جویان ، بررسی نقاط ضعف و سپس حمله به عمارت انتقام جویان بود. زیمو پس از کار برای جمجمه قرمز برای به دست آوردن مدرک قدرت خود در زمینه شرارت ، دست به کار شد و با صبر و حوصله طرح خود را عملی کرد. او دید که هرکول از رهبری واسپ سرپیچی می کند ، شوالیه سیاه شیفته واسپ است و طرحی را برای خنثی کردن مانیکا “کاپیتان مارول” طراحی کرد. او وقتی فهمید نیمور از تیم جدا شده ، ضربه اش را زد.
او با بهترین فیکس ، فیکسر ، دستگاهی را ایجاد کرد که به او امکان کنترل کاتاتونیک نیروی سیاه به نام Blackout را می داد. این کنترل کاپیتان مارول را از بین برد و سایر استادان را از جمله سنگ قبر ماه را در صف نگه داشت. او کل خدمه مخرب ، آقای هاید و جالوت را وارد کار کرد تا به عنوان عضله او عمل کنند. آنها هرکول را تا حد مرگ کتک زدند و همین کار را با جارویس بیچاره نیز انجام دادند ، همه این کارها برای شکنجه کاپیتان آمریکا انجام شد.
در نهایت ، او نه به دلیل نداشتن قدرت کافی ، بلکه به این دلیل که حتی حرف خودش را که به تیمش میزد، باور نداشت ، شکست خورد. او گفت که انتقام جویان همیشه برنده بودند زیرا آنها یکپارچه و متحد بوده اند ، اما او با هر یک از استادان به عنوان یک غذای قابل مصرف توپ رفتار کرد. از طرف دیگر ، انتقام جویان به دلیل دوستی هایی که با هم داشتند برای یکدیگر جنگیدند. عدم اتحاد و نحوه استفاده از دیگران غالباً عوامل شکست او بوده است.
هاینریش زیمو وقتی ماسک او به لطف Adhesive X او ، به طور دائمی به صورتش متصل شد ، دیوانه شد . زیمو، مانند شخصیت Paste Pot Pete ، نمونه عجیب مارول را برای شرارت های مبتنی بر چسب عنوان کرده است. مشکل زیمو ها این است که آنها از این سلاح بی اثر استفاده میکنند. آنها به جای اینکه مخالفان خود را با چسب بچسبانند و آنها را بکشند ، آنها را در گلدان های چسب به حالت تعلیق درآورده و به ناچار در جای خود قرار می گیرند. وقتی کاپیتان به هلموت گفت که انتقام جویان سالها پیش برای Adhesive X یک حلال تهیه کرده اند ، این درد بیش از هر مشتی برای او بود.
تقاص Karmic در خانواده برای هر دو زیمو اجرا شد ، زیرا هاینریش وقتی چسب ماسک خود را به صورت خود چسباند، دیوانه شد و هنگامی که صورت او با جوشاندن چسب X زخم شد هلموت حتی دیوانه تر هم شد. او حتی صورت “عادی” جعلی در اطراف چهره اش پوشیده بود تا کودکان خود را وحشت زده نکند.
شاید موثرترین استفاده از نمای ظاهری زیمو در تقلید تبلیغاتی یک صفحه ای میزبان میوه در Thunderbolts # 9 باشد. در فیلم “Turnover Turncoats” ، زیمو خواستار دانستن دلیل وجود صاعقه به جای انجام مأموریت سلطه بر جهان ،و خوردن پای میوه بود. البته ، هنگامی که او ماسک خود را درآورد و چهره خود را آشکار کرد ، هم خنده دار بود و هم به شدت ناراحت کننده بود ، مخصوصاً وقتی که پای او را به انجام عمل خیر می کشاند.
مشکل پدری
هلموت زیمو سالها روی پدر و میراث خود وسواس داشت. وقتی کاپیتان آمریکا دوباره ظاهر شد ، این موضوع غم و اندوه او را برای مرگ پدر متجاوزش به چیزی کاملاً پیچیده تبدیل کرد. وی نیز همانند پدرش مهارت و هوش خود را در برنامه های انتقام جویی بیهوده و تفریحات سلاح های مخرب تلف کرد. واقعیت این است که جنگ بی پایان او برای انتقام جویی راهی برای تلاش برای افتخار آفرینی پدرش بود.
هلموت حتی تا آنجا پیش رفت که سعی کرد پدرش را با استفاده از تکه هایی از سنگ خون جادویی زنده کند. تمام آنچه انجام شد این بود که جوهر یک نیروی شیطانی در بدن هاینریش قرار گرفت و او با تلاش به هلموت پاداش داد.
مدت زمان کوتاهی که خود زیمو به عنوان پدر در كیندر گذرانده بود ، مقداری از این نفرت را نرم كرد ، حتی با اینكه خود را به خاطر داشتن نفرت از پدرش تاب می داد. سپس هلموت به گذشته بازگشت و با تمام اجداد خود ملاقات کرد ، و DNA آنها یک نقطه کانونی بود که به وی اجازه داد در آینده تلاش کند تا به زمان خود بازگردد. این ملاقات شامل ملاقات با پدرش در حالی بود که او اولین پرتوی مرگ خود را به هیتلر نشان می داد. در این زمان هلموت از چگونگی عملکرد پدرش ناراحت بود و آنها با هم درگیر شدند. هلموت در حالی که احساس می کرد واقعاً جهان بینی پدرش محدود است ، ماسک بنفش معروف را به او واگذار کرد.
قهرمان زمین معکوس
زمان زیمو به عنوان رهبر Thunderbolts (آذرخش ها) او را تغییر داد ، حتی اگر او نمی خواست آن را بپذیرد. احساس تحسین شدن توسط همسالانش و محبوبیت بین مردم ، حتی اگر به بهانه های دروغین باشد ، بیش از آنچه بتواند اعتراف کند او را تحت تأثیر قرار داد. مدتی طول کشید تا او تغییر کند ، اما هنگامی که او و آذرخش ها به Counter-Earth منتقل شدند ، او یاد گرفت که این ستایش را بپذیرد ، حتی اگر اهدافش برای سلطه بر جهان تغییر نکند.
وقتی آذرخش ها به سمت Counter-Earth (زمین معکوس) رفتند ، زیمو هنوز در آگاهی خود با فیکسر بود. هنگامی که زیمو فهمید نسخه ضد زمینی پدرش در تلاش است تا جهان را تصاحب کند ، او فیکسر را راهنمایی کرد تا آگاهی خود را در نسخه خود از جهانی که خود را صلیب آهنین می نامید ، بارگیری کند. بعد از اینکه او نسخه دیگر پدرش را کشت (بار دیگر ، مشکل پدری!) ، او به آذرخش ها پیوست ، که می خواستند جهان را نجات دهند. زیمو فهمید که تا آنجا که فکر می کرد ، اگر نجات دنیا به معنای آن باشد که مردم آنچه را که می خواست به او بدهند ، همه طرفدار او بودند.
به خاطر کمک به بازماندگان جهان ، زیمو را به عنوان قهرمان ستودند تا جایی که از این تحسین ناراحت شد. وقتی تهدیدی برای Counter-Earth بوجود آمد ، او آماده بود تا زمین را برای نجات آن نابود کند ، اما آذرخش ها راهی برای نجات هر دو سیاره پیدا کردند. زیمو با اطمینان از اینکه حتی هاکای قهرمان او است ، دوباره به زمین بازگشت.
مدتها بود که هلموت کاپیتان آمریکا را تنها دلیل تنهائی و بی معنی بودن زندگی اش می دانست. کاپیتان جرات کرد از پدرش که برای حکومت به دنیا آمده بود سرپیچی کند و در جلوی چشمان هلموت او را کشت. البته ، این اتفاق نیفتاد ، اما هلموت از اطاعت امتناع ورزید. و اینگونه ، زیمو مشکلات را شخصی کرد. وی دوست دوران کودکی کاپیتان ، آرنی روت و یک دوست صلح طلب به نام دیو کاکس را ربود و او را به یک قاتل تبدیل کرد. هنگامی که وی عمارت انتقام جویان را فتح کرد ، زیمو با خوشحالی عکس های باکی و مادر کاپیتان را پاره کرد و از آقای هاید خواست که اولین سپر کاپیتان را از بین ببرد. تنها چیزی که او می توانست از کاپیتان بیرون بیاورد این بود: “این را به یاد می آورم ، زیمو.” او سپس هاید را وادار کرد که جارویس را با گلوله بزند، در حالی که کاپیتان ، درمانده این صحنه را تماشا میکرد.
بعداً ، هنگامی که زیمو کیندر را داشت ، اظهار داشت که چقدر زمان را با داشتن نفرت کاپیتان هدر داده است و چقدر با خانواده اش خوشحالتر است. البته او اطمینان حاصل کرد که فرزندانش با نفرت از رقیبش تربیت شده باشند ، بنابراین نفرت همچنان وجود دارد.
هنگامی که زیمو در Counter-Earth (زمین معکوس) به یک قهرمان تبدیل شد و به زمین بازگشت ، او جلوی انفجاری که برای کاپیتان در نظر گرفته بود ، پرید و او را نجات داد ، و این او را یک بار دیگر زخمی کرد. (حداقل اینبار با چسب X نبود.) وقتی کاپیتان آمریکا توسط مکعب کیهانی به نام کبیک به کسی تبدیل شد که همیشه به هایدرا خدمت می کرد ، چیزهای عجیب و غریبی به وجود آمد. آن کاپیتان معتقد بود که هلموت دوست مادام العمر او بوده است ، و حتی موفق شد با هلموت صحبت کند تا این باور را داشته باشد.
زیمو همیشه دوست داشت که برده ها و تیم ها کارهای کثیف او را انجام دهند ، اما او بیش از هر چیز برای عبودیت مطلق ارزش قائل است. او اطمینان حاصل کرد که فیکسر به او امکان کنترل کامل Blackout را بدهد تا محافظ شخصی او باشد. وی از دستگاهی به نام Bio-Modem برای به دست آوردن ذهن انتقام جویان استفاده کرد و تقریباً توانست با آن کل دنیا را تسخیر کند. یکی از مهمترین دلایلی که او باعث نگه داشتن ماه مونستون شد ، ذکاوت روانشناختی وی بود که می توانست از آن برای دستکاری استادان شیطانی خود استفاده کند. در سطح شخصی ، او اجساد جان واتکینز سوم و هلموت زیمو از Counter-Earth را بدست گرفت و هر دو بار که از بدن شخص دیگری استفاده کرد ، توانست از آنها برای فرار از مرگ استفاده کند .
با وجود تکیه مکرر او به کنترل ذهن ، کاریزمای طبیعی زیمو بسیاری از افراد را مجاب به همکاری با وی کرده است. به عنوان مثال وقتی او آذرخش های اصلی را جمع کرد ، می دانست که چگونه می تواند روی عضو شدن در گروه آنها حساب کند. فیکسر خسته شد و برای حل آن به مشکلاتی نیاز داشت و زیمو این را به او داد. سونگ برد در حال فرار بود و به شخصی احتیاج داشت که به او پناهگاه دهد و او این را به او داد. MACH-1 از بازنده بودن خسته شده بود و زیمو به او فرصت برد داد. جالوت نیاز داشت که سرباز کسی باشد ، و زیمو این را به او داد. دلیل اینکه آنها به او روی آوردند این است که او آنچه را که می خواستند به آنها میداد اما آنچه را که لازم داشتند به آنها نداد: اعتماد و اعتقاد.
زیمو بهتر از همه می داند
خواه زیمو خود را به عنوان یک قهرمان یا یک شرور معرفی کند ، هدف او برای سلطه بر جهان هرگز متزلزل نشده است. او می خواسته بر جهان حکمرانی کند و فکر میکند ، به عنوان یک زیمو ، تنها کسی است که برای انجام این کار مناسب است. برخلاف بسیاری از شرورها ، او به طرز حیرت انگیزی چندین بار به پیروزی نزدیک شده است. او تقریباً با استفاده از Bio-Modem ذهن همه افراد دنیا را به خود جلب کرد و نشان داد که هوبری های شخصی باعث خنثی سازی وی شده اند.
حتی وقتی قهرمان به نظر می رسید ، از آذرخش ها برای جمع آوری Liberator (آزادکننده) ، دستگاهی که برای تخلیه قدرت افراد فوق العاده قدرتمند استفاده میشد،استفاده کرد. او از نظر تئوریک می توانست در برابر تهدیدات تروریستی و ابرشهرها مورد استفاده قرار گیرد ، اما دو سوال عمده را باقی میگذاشت. اول ، با انرژی جذب شده چه کار می شود کرد؟ دوم ، چه کسی تصمیم می گیرد چه زمانی و چگونه از آن استفاده کند؟ یک تست آزمایشی تأثیرات نامطلوبی بر روی چندین قهرمان داشت و حتی یک زیمو با حسن نیت نیز مایل بود خسارات جانبی زیادی را متحمل شود.
هنگامی که بعداً زیمو تصمیم گرفت هایدرا را تصاحب کند ، بچه ای به نام لوکاس را استخدام کرد که خون او می توانست انسان ها را عقیم کند. نقشه او این بار برای نجات آینده جهان ،عقیم سازی بیشتر نژاد بشر ، و ایجاد جهانی “ناب” بود. او قصد داشت بمبی را در جو منفجر کند که می توانست بر تمام بشریت تأثیر بگذارد و یک طرح پشتیبانی شامل کک های حامل سم را داشت. وی توسط شاهین (فالکون) و پرنده اش ردوینگ (که کک ها را خورد) متوقف شد.
توضیحی در مورد تاریخچه و وقایع هایدرا
8 نفر از بارزترین ابرقهرمانان مارول که مذهبی هستند
10 ماسک نمادین کاراکترهای کمیک بوکی
معرفی 10 دانشمند برتر کمیکهای مارول بهمراه حوزه مطالعه آنها
کمیک کاپیتان آمریکا تولد دوباره
مجموعه کارت های مارول
کمیک کلاسیک رستم و اسفندیار
کمیک switch witch
کمیک ultimatum