وقتی فیلم «دکتر استرنج» در سال 2016 اکران شد، بسیاری از طرفداران از یافتن یک شخصیت اصلی که آشکارا در داستان گم شده بود ،ناامید شدند. جادوگری معروف به سلیا (یا کلیا) که در سال 1964 در «قصههای عجیب» شماره 126 معرفی شد، او مدتها یکی از برجستهترین شخصیتهای مکمل استیون استرنج بوده است. یک کاربر جادویی که قدرت و جثه او رقیب خود دکتر استرنج است، او به عنوان شریک جادوگر اعظم ظاهر می شود و ابدا شخصیت کوچکی نیست، زیرا در طول دهه ها در کمیک های زیادی ظاهر شده است.
اگرچه او به ندرت به عنوان یکی از قهرمانان برتر مارول در نظر گرفته شده است، اما ممکن است شایسته این جایگاه باشد. او در کنار دکتر استرنج جنگیده و بخشی از تیم مدافعان هم او بوده است. ماجراجوییهای او، او را با همه از Ghost Rider و Man-Thing گرفته تا Spider-Man و Howard the Duck در تماس قرار داده است. او بهعنوان یکی از اعضای کلیدی حلقه درونی جادوگر اعظم، در کنار او در خارج از کمیکها نیز ظاهر میشود و در بازیهای ویدیویی، ظاهر متحرک و اسباببازیها نیز ظاهر شده است. او حتی یک بار در اکشنی زنده روی صفحه نمایش هم دیده شده است.
با این حال، طرفدارانی که دکتر استرنج را از نزدیک در کتابهای کمیک دنبال نمیکنند، ممکن است هنوز اطلاعات زیادی در مورد او نداشته باشند، و ممکن است به دنبال این باشند که اکنون که او به طور رسمی وارد MCU شده است، اطلاعات بیشتری در مورد او کسب کنند. خوب، ما اینجا هستیم تا همه اینها را برای شما مهیا کنیم. این مقاله حقایق ناگفته سلیا است، که ممکن است قدرتمندترین جادوگر دنیای مارول باشد که هرگز نامش را نشنیده اید.
سلیا ریشه های خانوادگی تیره دارد
سلیا با وجود ظاهر انسانی اش منشأ زمینی ندارد. اگرچه جادوگر اعظم- استیون استرنج – اهل شهر نیویورک است، سلیا محصول یک بعد کاملاً مجزا است : بعد تاریک.
خانه دورمامو ترسناک، بعد تاریک خلاء در جهان مارول است، صفحه ای جایگزین از هستی که توسط برخی به عنوان خود جهنم توصیف می شود. این مکان انرژی های تاریک عجیب و غریبی دارد که شرورهای قدرتمند باستانی از آن برخواسته اند. سایر ساکنان قابل توجه بعد تاریکی شامل شاهزاده اورینی، شاگرد دورمامو، و اومار، انرژی فوقبعدی هستند که از جادوئی به نام فالتین (Faltine) بر میخیزند. اومار همچنین خواهر دوقلوی دورمامو نیز است.
البته اومار اغلب با برادرش درگیر می شود و از زیردست بودن او بیزار است. او و اورینی برای مدت کوتاهی با هم رابطه داشتند و سلیا محصول رابطه آنهاست. تولد سلیا، با این حال، پیامدهایی برای مادرش، اومار ، داشت که بعد از آن در شکل انسان نمای خود به دام افتاده بود. اومار پس از دیوانه شدن از ناتوانی او در بازگشت به شکل واقعی خود، با برادرش درگیر می شود و دورمامو – که اکنون یک حاکم قدرتمند است – اومار را به یک بعد جیبی تبعید می کند.
با وجود تمام درگیری ها در خانواده اش، سلیا بدون آگاهی از مادرش و اینکه چگونه دورمامو او را از واقعیت خانه شان تبعید کرده است، بزرگ می شود. سلیا برای پرستش عمویش، فرمانروای شیطان آتش در بعد تاریکی، تربیت میشود و در نهایت به یکی از بزرگترین تحسینکنندگان او مبدل میشود.
یک برخورد بسیار عجیب
سلیا که در محدوده بعد تاریکی بزرگ شده بود، اطلاعات کمی در مورد آنچه در فراتر از مرزهایش رخ میداد، داشت. با این حال، وقتی دکتر استرنج، استاد هنرهای عرفانی، به بعد خانه او رسید، همه اینها تغییر می کند. استرنج به دستور انشنت وان به آنجا فرستاده شده بود تا با عموی سلیا که نقشه هایی برای تسخیر زمین داشت، مقابله کند. سلیا مجذوب جادوگر می شود و می خواهد درباره او و اینکه از کجا آمده است، بیشتر بداند. با شیفتگی، او سعی می کند استرنج را از درگیری با دورمامو منصرف کند، زیرا می داند که خشم شیطان او را در امان نمی گذارد.
پس از نبردی بین دکتر استرنج و دورمامو، سلیا به دلیل متحد شدن با جادوگر زمینی، توسط عمویش زندانی می شود. با این حال، زمانی که بیذهنها – نژادی از شیاطین وحشتناک – در بعد تاریک رها میشوند، دکتر استرنج به دورمامو در دستگیری آنها کمک میکند. دورمامو برای جبران این عمل او، درخواست استرنج را میپذیرد که سلیا را آزاد کند.
پس از اولین برخورد، سلیا شروع به کمک به دکتر استرنج در نبردهای متعددش با دورمامو می کند و هر بار به خاطر خیانتش مجازات می شود. با این حال، هنگامی که دورمامو احمقانه تلاش می کند تا موجود کیهانی قادر مطلق را که به نام ابدیت شناخته می شود، از بین ببرد، ظاهراً این دو موجود یکدیگر را نابود می کنند. با ار بین رفتن دورمامو، استرنج میتواند یک بار دیگر سلیا را آزاد کند، اگرچه بعد تاریکی، خود را بدون پادشاه می یابد.
او از بعد تاریکی به نیویورک نقل مکان میکند
متأسفانه، “مرگ” دورمامو پایان عذاب سلیا نبود، زیرا اومار درست از جایی که برادر دوقلویش آن جایگاه را ترک کرد، حضور پیدا می کند. و بار دیگر، خود را حاکم جدید بلامنازع بعد تاریکی اعلام می کند و دکتر استرنج برای نجات سلیا به آنجا می آید. استرنج با مشورت انشنت وان متوجه میشود که اگر سلیا در واقعیت خانهاش بماند، هرگز در امان نخواهد بود و ترتیبی میدهد که او را از بعد تاریکی حذف کند. در نهایت، سلیا به استرنج در زمین میپیوندد و جادوگر فوقبعدی به سمت نماد بزرگ در نزدیکی Sanctum Sanctorum (قدس الاقداس – منزل دکتر استرنج در نیویورک) در خیابان بلیکر حرکت میکند. اگر فکر می کنید حرکت از کشوری به شهری بزرگ یک شوک فرهنگی واقعی است، سعی کنید از یک واقعیت جهنمی موازی مانند بعد تاریکی به شهر نیویورک نقل مکان کنید.
با این حال، پس از مواجهه با مادرش، سلیا دیگر قدرت باورنکردنی خود را در شرایط زمینی ندارد. سازگاری با بودگا و سوار شدن در مترو به اندازه کافی بد است، اما سازگاری با زندگی بدون توانایی های او، یک مانع تقریباً غیرقابل عبور است. استرنج برای کمک به او برای سازگاری با خانه جدیدش، استاد او می شود و راه های جادوهای عرفانی را به او می آموزد. در این زمان است که سلیا به دکتر استرنج در بسیاری از ماجراهای زمینی او می پیوندد.
سلیا دارای قدرت جادویی جدی است
یک تصور غلط رایج در مورد سلیا این است که او یک جادوگر معمولی است. در حالی که او مطمئناً به تنهایی یک جادوگر قدرتمند است، سلیا همچنین نیمه فالتین است که در بعد تاریکی متولد شده است. این مطلب به او چندین توانایی طبیعی می دهد که در نهایت به او باز می گردد، که کوچکترین آنها قدرت پرواز است. او همچنین می تواند به میل خود Flames of the Faltine (شعله های فالتین) را احضار کند، یک منبع انرژی عرفانی که دیگرانی مانند دکتر استرنج باید از جادو استفاده کنند تا آنها را فراخوانی کنند.
با این حال، مهارتهای سلیا به عنوان یک جادوگر به افزایش تواناییهای شیطانی قابل توجه او کمک میکند، و او به اندازه استفان استرنج در جادو کردن توانایی دارد. این بدان معنی است که او نیز می تواند به صورت عرفانی روح خود را به بیرون از بدنش براند، سپرهای نیرو را احضار کند، انفجارهای انرژی تولید کند، و با تکان دادن دستانش ،سلاح های دنیاهای دیگر را به ارتعاش درآورد. سلیا همچنین یک تله پات جادویی قدرتمند است که در نتیجه پیوند نزدیک آنها، به طور خاص با دکتر استرنج ارتباط منحصر به فردی دارد. او حتی خود را قادر به کاشت خاطرات نادرست در دیگران در حالی که قادر به خواندن افکار و تشخیص حقیقت است، نشان داده است.
البته، مطالعه او در مورد جادو همچنین شامل یادگیری هر تعداد طلسم و فرمان جادویی است که او را همانند استرنج به یک جادوگر با توانایی های بسیار متنوع تبدیل می کند. این شامل احضار حلقههای راگا از دور، فراخوانی قدرتهای ویشانتی و حتی زنده کردن مردگان است.
عشق دکتر استرنج، یا اینکه چگونه سلیا یاد گرفت که دیگر نگران نباشد و با استفان استرنج ازدواج کند
زمانی که سلیا در زمین است، روش های جادو را از استفان استرنج می آموزد. در حالی که آنها به عنوان استاد و شاگرد شروع به رابطه ای آموزشی کردند، اما این دو به آرامی پیوندی را تشکیل می دهند که از آن رابطه فراتر می رود. با گذشت زمان، سلیا عاشق دکتر استرنج می شود. در حالی که استفان به وضوح و تنها نسبت به او محبت دارد، احساسات آنها یکسان نیست – حداقل نه در ابتدا. با این حال، عشق استرنج به سلیا در نهایت شکوفا میشود و این دو به یک زوج قدرتمند مارول تبدیل میشوند که با هم ماجراجویی میکنند، دنیا را با هم نجات میدهند و با هم به واقعیتهای متناوب سفر میکنند و از آنجایی که هر دو جادوگر هستند، رابطه آنها فراتر از یک ارتباط فیزیکی و عاطفی است و تقریباً معنوی است.
دکتر استرنج و سلیا در طول سالهای متمادی با هم از طریق عهدهایی که میتوان آن را یک ازدواج در نظر گرفت، و بهطور عرفانی بهم پیوند خوردهاند. در واقع، در حالی که سلیا در شکل انسانی خود در نیویورک بود، حتی یک حلقه ازدواج سنتی انسانی را به نشانه پیوند خود با دکتر استرنج در دست میکرد، و حتی به شوخی میگفت که این فقط «رفت و آمد» بوده است که او را برای انجام این کار مردد کرده است. گفته میشود که حلقههایی که آنها در دست کرده اند، یادگاری از خود بعد تاریک است، نمادی از قول قدرتمندی که آنها دادهاند تا روح و قلب خود را با هم به اشتراک بگذارند.
متأسفانه، اتحاد پربرکت آنها برای همیشه دوام نمی آورد. در نهایت، زن ستیزی استرنج بین آنها سایه انداخت و سلیا اساساً درخواست طلاق کرد.
سلیا یک جسم را با دکتر استرنج به اشتراک گذاشته است
دکتر استرنج و سلیا به عنوان عاشق، مانند هر زوج متاهلی ارتباط فیزیکی دارند، اما آنها یک گام فراتر از بسیاری از زوجها برداشتهاند. در یک خط داستانی کلیدی که در مجموعه کتاب های کمیک استرنج، “دکتر استرنج: استاد هنرهای عرفانی” شماره 1 شروع می شود، استفان استرنج مورد حمله شخصیت شروری به نام خنجر نقره ای قرار می گیرد. پس از چاقو خوردن، استرنج خود را در داخل چشم آگاموتو می بیند و باید راهی برای خروج از آنجا پیدا کند. در اوج داستان، خود غیر جسمانی استرنج می گریزد و متوجه می شود که زیر دست و شریک او، سلیا، توسط سیلور داگر شکنجه می شود.
استرنج متوجه میشود که شرور به دنبال قدرتهای جادوگر اعظم بوده است و وقتی متوجه میشود که استرنج نه تنها جدیدترین شاگرد انشنت وان است، بلکه اخیراً ردای او را هم بر تن کرده است، عصبانی میشود. با آزاد شدن استرنج از چشم آگاموتو، روح او در بدن شریک و شاگردش سلیا ساکن می شود و این دو با هم ،شرور بزرگ را شکست می دهند. اگرچه آنها به سرعت از هم جدا می شوند، اما به اشتراک گذاشتن یک بدن، رابطه سلیا و استرنج را به سطح جدیدی می برد.
او بر بعد تاریک حکومت کرده است
وقتی سلیا احساس می کند که عشق او به دکتر استرنج متقابل نیست، از شاگردی خود استعفا می دهد. در همان زمان، سلیا میآموزد که بعد تاریک اکنون در بحبوحه قیام علیه حاکم ظالم خود، اومار- مادر سلیا است. سلیا – همراه با استرنج – با بازگشت به جهش واقعی خود به شورش می پیوندد و به خلع اومار از سلطنت کمک می کند. در خلال این درگیری است که سلیا سرانجام از اصل و نسب واقعی خود مطلع می شود. پس از اینکه سلیا پیروز شد، اومار و پدرش اورینی را تبعید کرد.
علیرغم تردیدهایش در مورد عشق استرنج، او از استرنج می خواهد که در کنار او بماند و تاج و تخت بعد تاریکی را در دست بگیرد. استرنج قبول نمی کند و سلیا تنها می ماند تا حکومت کند. از آن پس سلیا و استرنج برخوردهای زیادی در آینده خواهند داشت، آنها ، با عنوان دشمن استرنج – عموی سلیا ،دورمامو برای بازپس گیری پادشاهی خود می جنگد – با هم متحد می شوند تا بارها و بارها او را شکست دهند. در حالی که او ملکه بعد تاریکی است ،دکتر استرنج واقعاً عاشق سلیا می شود و آن دو به زودی نامزد می کنند. اما حتی در زمان ازدواج، سلیا و دکتر استرنج در قلمروهای جداگانه زندگی می کنند.
سلیا با گالاکتوس روبرو میشود و مفیستو خاطراتش را پاک میکند
زمانی که موجود جهانخوار که به نام گالاکتوس شناخته می شود توسط جادوگری به نام زولوز به قلمروی جادویی فرستاده می شود، این واقعه منجر به فاجعه کیهانی می شود. گالاکتوس به جای گیر افتادن در آنجا، شروع به مصرف موجودات قدرتمند ابعاد دیگر می کند و تهدید می کند که هر تعداد از قلمروهای مختلف را با تغذیه و افزایش قدرت خود نابود خواهد کرد. دکتر استرنج به زودی منادی گالاکتوس می شود و بصورت همزمان، سلیا مادرش اومار را استخدام می کند تا ائتلافی از نیروهای جادویی بسازد تا این وحشت فرابعدی را متوقف کند. اما همه چیز منجر به فاجعه می شود، و خیلی زود دکتر استرنج خود را ناچار به رفتن پیش مفیستوی شیطان برای کمک می بیند. (این ماجرا را از اینجا بخوانید).
دکتر استرنج با یک معامله پیچیده، بدهی را پیشنهاد می کند که اگر مفیستو به آنها کمک کند تا گالاکتوس را شکست دهند، بعداً وصول می شود. وقتی همه چیز گفته شد و انجام شد، دکتر استرنج با موفقیت کیهان را از نو مینویسد و تمام زمان و مکان را مانند قبل از ظهور تهدید گالاکتوس اصلاح میکند. هنگامی که گرد و غبار فروکش کرد، مفیستو قیمت خود را اعلام می کند – خاطرات سلیا از دکتر استرنج.
به طرز غم انگیزی، درست قبل از اینکه دکتر استرنج طلسم را انجام دهد تا خاطرات او را از بین ببرد، به او می گوید که فکر می کرده بالاخره می توانستند دوباره با هم باشند.
او جادوگر اعظم بعدی می شود
در نهایت، خاطرات سلیا از دکتر استرنج باز میگردد، اما تنها از طریق یک تراژدی دیگر. پس از شکست توسط جادوگر کاسیلیوس، تمام طلسم هایی که قبلا توسط دکتر استرنج انجام شده است لغو می شود، که این به سلیا اجازه می دهد تا خاطرات از دست رفته خود را به دست آورد. با کمک یک استرنج باقیمانده موقت، سلیا می تواند استفان را پیدا کند و او را زنده کند تا یک بار برای همیشه با او خداحافظی کند. با این حال، دکتر استرنج آخرین سورپرایز را برای عشق واقعی خود داشت: در غیاب خود ، او ردای جادوگر اعظم را به او هدیه داد. (این ماجرا را از اینجا بخوانید)
پس از دیگرانی که قبلاً آمده بودند، از جمله انشنت وان، Brother Voodoo، و حتی برادر ثور، لوکی برای مدت کوتاهی، سلیا آخرین نفر از یک سری طولانی از جادوگران اعظم در مارول کمیکس می شود. او همچنین تبدیل به یک جادوگر قهرمان جدید و متفاوت شده است که قول داده راهی برای احیای همسر سابقش دکتر استرنج پیدا کند. به افتخار عشق از دست رفتهاش، سلیا نام خانوادگی استرنج را برگزید و عنوان کمیک جدید خود را به نام «Strange» شماره 1 دریافت کرد که در مارس 2022 عرضه شد (و در اینجا ترجمه شده است) که کاملاً برای اولین حضورش در MCU در «Doctor Strange در Multiverse of Madness» زمانبندی شده بود. ”
سلیاهای دیگری در چندجهانی وجود دارند
طرفداران مارول باید بدانند که هرجا یک نفر وجود دارد، به لطف چند جهانی گسترده داستان ها در کمیک ها و فراتر از آن، تعداد زیادی از آن شخص نیز وجود خواهد داشت. برای سلیا، او چندین بار در خارج از دنیای اصلی مارول 616 ظاهر شده است. مانند بسیاری از اعضای اصلی مارول، جادوگر هوس باز حضور خود را – البته به طور خلاصه – در داستان ابرقهرمانی قرن هفدهمی “1602” اثر نیل گیمن و اندی کوبرت نشان داد. در آنجا او یک جادوگر قدرتمند و همسر استفان استرنج است، علاوه بر این ،او یک ملکه از بعد دیگر است. سلیا حتی به شوهرش در این جهان بیشتر وفادار است، به گونه ای که اجازه میدهد پس از دستگیر شدن توسط کینگ جیمز او را اعدام کنند زیرا استرنج قسم میخورد که درگیر این ماجرا نشود.
در واقعیت جایگزین “Earth X” در آینده مشخص می شود که بعد تاریک در واقع یک زمین جایگزین است و سلیا سال ها پس از پایان رابطه عاشقانه با دکتر استرنج، دشمن دکتر استرنج شده است. او در نهایت در یک برخورد مرگبار با استرنج می جنگد و او را در حالی که در شکل اختری خویش است به قتل می رساند و به زور عنوان جادوگر اعظم را به خود اختصاص می دهد.
در واقعیت جایگزین که در مینی سری کمیک «MODOK» با نام Earth-11131 دیده می شود، دنیایی را می یابیم که در آن هر ابرقهرمانی توسط یک شرور با سر غول پیکر کشته شده است. او عاشق بارون موردو در آن جهان است و در نهایت توسط آلدریف دومسدوتیر، نسخهای از ثور کشته میشود.
او قبلا در یک فیلم دکتر استرنج دیده شده است
ممکن است برای طرفداران MCU تعجب برانگیز باشد، اما حضور سلیا در «دکتر استرنج ، چند جهانی جنون»، و در جایی که او در صحنهای شگفتانگیز پس از فیلمهای اعتباری برای اولین بار ظاهر شد، اولین باری نبوده که او در لایو اکشن ظاهر میشود. اگرچه شارلز ترون مطمئناً وقتی به MCU بازمیگردد بهعنوان جادوگر تحت تأثیر قرار میگیرد، شخصیت سلیا یک بار قبلاً توسط آن ماری مارتین در سال 1978 و در فیلم «دکتر استرنج» بازی شده بود. اگر چه، در حالی که او نام این شخصیت را دارد، تقریباً هیچ شباهتی به همتای کمیک خود ندارد.
در این فیلم، مارتین نقش سلیا لیک، زن جوانی را بازی می کند که به طور غیرقابل توضیحی با روانپزشک استفان استرنج پیوند روانی دارد. مورگان لیفای شرور (جسیکا والتر) که از زندان جادویی آزاد شده است، بدن لیک را در اختیار دارد تا به مربی استرنج، توماس لیندمر (یکی از افراد باستانی) ضربه بزند. هنگامی که لیفای بدن لیک را ترک می کند، زن جوان تحت مراقبت استرنج قرار می گیرد، که لیندمر را وادار می کند تا راه های هنرهای عرفانی را به او آموزش دهد.
ما هنوز ندیدیم که آیا سلیا در MCU تفسیری وفادار از نسخه کمیک بوک خود خواهد بود یا خیر، اما بی شک او نمیتواند بیشتر از آنچه در فیلم سال 1978 دیدیم، از منبع اصلی فاصله داشته باشد.