میستریو (به انگلیسی: Mysterio) (از او با عنوان “مائسترو” هم نام برده شده است) عنوان چندین شخصیت تخیلی شرور بزرگ در کتابهای کمیک منتشر شده توسط مارول کمیکس است. معروفترین و اصلیترین میستریو، کوینتین بک است. شخصیت میستریو توسط استن لی و استیو دیتکو خلق شده است او یکی از دشمنان مرد عنکبوتی است و عضو گروههایی مانند مگیا و شش خبیث بوده است.
کوئیتین بک در ابتدا یک متخصص در جلوههای ویژه بود که به شرارت رو آورد. دشمن اصلی وی در دنیای کمیک مرد عنکبوتی است او بعد از اینکه از مرد عنکبوتی شکست خورد به عضویت گروه دکتر اختاپوس تحت عنوان شش خبیث پیوست.
شخصیت میستریو، دشمن بسیار نیرومند و سختی برای اسپایدرمن به حساب میآید. میستریو در زمان زنده بودنش، طوری فعالیت کرد که بعد از مرگِ اصلیِ او، افراد دیگری هنرهای وهم و خیال متعلق به او را انجام میدادند. میستریوی اصلی یعنی همان کوئنتین بک، به تازگی بازگشته است. اتفاقات و حوادث واقعی پشت صحنهی احیا و بازگشت او، در حال حاضر در میان رمز و راز پوشیده شده است.
همانطور که میدانید، شخصیت میستریو در لایو اکشن که زیر نظر استودیوی مارول ساخته شده، حضور داشته است. همچنین او شرور اصلی قسمت دوم فیلم Spider-Man: Homecoming (اسپایدرمن: بازگشت به خانه) بوده است.
شخصیت میستریو به دست استن لی و استیو دیتکو خلق شد. این شخصیت اولین بار در سال ۱۹۶۴ و در قسمت ۱۳ سری کتاب کمیک The Amazing Spider-Man ظاهر شد. او در ۵۴۳ کتاب کمیک حضور داشته و تنها در قسمت ۷ سری کتاب کمیک Daredevil به نام «Guardian Devil Part 7: The Devil’s Demon» جان خود را از دست داده است.
کوئینتین بک در ریور ساید ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد. بک پیش از اینکه تبدیل به میستریو شود، یک مهندس دستگاههای جلوههای ویژه به حساب میآمد که برای یک استودیو بسیار خوب و بزرگ کار میکرد. او مدت بسیار زیادی در رویای این بود تا بتواند در صنعت فیلسازی، نامی برای خود دست و پا کند. بک کار خود را به عنوان یک بدلکار فیلم، در دنیای هالیوود آغاز کرد. بعد از مدتی او به کار جلوههای ویژه علاقهی بسیار زیادی پیدا کرد. بک بعد از گذشت مدتی، تبدیل به یکی از بهترین و برجستهترین طراحهای جلوههای ویژه، آن هم در صنعت فیلمسازی شد اما به دلیل اینکه افراد زیادی او را نمیشناختند، دوست داشت که تبدیل به یک بازیگر معروف شود. با این حال، اگرچه او علاقه بازیگر شدن را داشت، اما آن ظاهر و استعداد خاصی که میتوانست او را تبدیل به یک ستاره کند، در وجود خود نداشت. همچنین او قصد داشت بعد از مدتی بازیگر بودن، تبدیل به یک کارگردان شود؛ اما متاسفانه صبر رسیدن به این درجه از حرفهای بودن را هم نداشت. به همین دلیل تصمیم گرفت که حرفهی خود را به عنوان همان طراح جلوههای ویژه که توانایی و استعداد بسیار زیادی در آن داشت، ادامه دهد تا اینکه بخواهد درون شغلی بماند که هیچ آینده خوبی را برایش رقم نمیزد.
او برای مدتی هم به عنوان یک جادوگر روی صحنه و متخصص تردستیها فعالیت میکرد. همچنین او در زمینه هیپنوتیزم و جادوگری تخصص بسیار زیادی داشت و یک شیمیدان آماتور به حساب میآمد. زمانی که او درباره آرزوهایش با یکی از دوستان خود صحبت کرد، دوستش به شوخی به او پیشنهاد کرد که «سریعترین راه معروف شدن این است که لباس یک قهرمان را بر تن کنی و کارهایی از این قبیل انجام دهی تا بتوانی نامی برای خود بهدست آوری و در میان مردم مشهور شوی». بک بعد از شنیدن این صحبتها متوجه شد که تخصص او در زمینه توهم و خیال پردازیها، میتواند او را تبدیل به یک ابرشرور بسیار خوب و مؤثر کند. بک پیش از هر کاری، ابتدا مردعنکبوتی و یک هدف نسبتا ضعیف و بیتجربه را برای خود انتخاب کرد. او پیش از اینکه کار خود را آغاز و سعی کند این مرد عنکبوتی خزنده را از بین ببرد، چندین ماه روی برنامههایش تمرکز کرد و منابعی را که لازم داشت، به دست آورد. بک بعد از انجام تمامی کارها، نام میستریو را برای خود انتخاب کرد و تبدیل به یکی از دشمنان زیرک، مقاوم و ماندگار مردعنکبوتی شد. او در طی مدت زمان پیش از تبدیل شدنش به میستریو، دانش و توانایی بسیار خوبی را در زمینه تکنیکهای مبارزه تن به تن کسب کرده بود تا بتواند یک بدل کار بسیار خوب باشد. متاسفانه تمامی این موارد و دانشها، کمک کمی در زمینه فیلمسازی به او کرد اما یکی از دلایلی بود که باعث شد «میستریو» متولد شود.
القاب و اسامی مستعار: دنیل برکهارت، دکتر لودویگ، راین هارت، میستریوم، نیکولاس، ماکابس، گردس، فیش بول، کوئنتین بک، رادولف هاینز.
اعضای خانواده: هنریتا بک (مادر، مرحوم)، المور بک (پدر)، وینسنت (عمو یا دایی)، مگوایر بک (برادر زاده) و میستی بک (خواهر).
تیمها: عضو سابق شش خبیث، تیم ماگیا و همکار سابق «جادوگر».
دوستان: آلیوشا کراوینوف، آنا کراوینوف، کملئون، دیابلو، الکترو، هاب گوبلین، دکتر اختاپوس، لیدیا مککنزی، مد جک، میستریا، سندمن، ساشا کراوینوف، اسکورپیون، ونوم، ولچر، جادوگر (ویزارد) و…
دشمنان: الکس پاور، هیولا، کاپیتان آمریکا، داردویل، ددپول، ادی بروک، فایر استار، گاست رایدر، هاکآی، هالک،مرد آهنی، جک پاور، لیدی اسپایدر، آقای شگفت انگیز، شی هالک، اسلیپ واکر، تینگ، ثور، ولوورین و…
باند تینکرِر:
بک تا حد بسیار زیادی درباره اسپایدرمن تحقیق کرد. او قصد داشت با این خزندهی عنکبوت مانند رقابت و در نهایت جایگاه او را تسخیر کند و به عنوان یک مبارز علیه جرم و جنایت، به مبارزه بپردازد. تحت نظر و هدایت تینکرر، او تبدیل به یک بیگانهی قانع کننده شد اما در همان ابتدا توسط مردعنکبوتی شکست خورد.
ظهور میستریو:
میستریو، مردعنکبوتی را به عنوان هدف خود انتخاب کرد. او مردعنکبوتی را به عنوان یک قهرمان نسبتا کم تجربه و ضعیف میدید و احساس میکرد که شکست دادن چنین قهرمانی بسیار راحت است. کوئنتین به همراه تینکرر تیمی را تشکیل دادند. این دو شخصیت شرور با کمک یکدیگر تلاش کردند تا برخی از برنامهها و نقشههای مخفی نظامیها را بدزدند. آنها عقل و هوش خود را در کنار یکدیگر قرار دادند تا یک لباس مبدل بیگانه بسازند. آنها با کمک این لباس قصد داشتند هدفهای واقعی را که برای این برنامهها داشتند، مخفی کنند. این نقشه توسط مردعنکبوتی با شکست مواجه شد اما به خاطر لباسهای مبدلی که این شرورها داشتند، هویت واقعی آنها آشکار نشد.
بک بعد از متحمل شدن این شکست، دوباره به سراغ تحقیق و بررسیهای خود درباره مردعنکبوتی رفت و در همین حین رفتار و اقدامات او را مورد بررسی قرار داد. بعد از گذشت مدتی، زمانی که او احساس کرد که کاملا آماده شده است، در قالب شخصیت میستریو، حمله خود را آغاز کرد. او خودش را به گازی مسلح کرده بود تا به واسطه آن بتواند حس عنکبوتی مردعنکبوتی را گیج کند. گاز توهمزا و مواد شیمیایی او میتوانست به راحتی عملیات تار افکندن مردعنکبوتی را مختل کند. او تصور میکرد که اولین مبارزه اش با مردعنکبوتی ، بسیار راحت خواهد بود. متاسفانه، اوضاع آنطور که میستریو برنامه ریخته بود پیش نرفت زیرا مردعنکبوتی هیچوقت بدون مبارزه شکست را قبول نمیکند. در این یک مورد هم به همین شکل پیش رفت و در نهایت میستریو شکست خورد و دستگیر شد.
شش خبیث:
بعد از چندین تلاش ناموفق که میستریو قصد داشت اسپایدرمن را به زمین بزند، در نهایت دعوت دکتر اختاپوس را پذیرفت و به تیم شش خبیث پیوست؛ علت این امر این بود که میستریو دیگر به این نتیجه رسیده بود که در شکست دادن مردعنکبوتی به تنهائی توانا نیست و احتیاج به متحدینی دارد . گروهی متشکل از اعضای یاغی که هر کدام از آنها به نوبهی خود، مردعنکبوتی را دشمن خود میدانستند و هر کدام کینهای از او داشتند. اعضای این گروه عبارت بودند از سندمنِ حیله گر (مرد شنی)، کراونِ شکارچی، کرکس بلند پرواز و بیرحم و الکترو.
از آنجایی که میستریو بخشی از این گروه شرور به حساب میآمد، وظیفه داشت تا با دانشی که به دست آورده بود، یک نسخه رباتیکی و کپی از اعضای تیم مردان ایکس تولید کند. آنها قصد داشتند تا به همین وسیله مردعنکبوتی را رام کنند. با این حال مردعنکبوتی به سرعت متوجه شد که او در حال مبارزه با دوستان و متحدان قدیمی خود نیست به همین دلیل از حس عنکبوتی خود استفاده کرد تا بتواند اتاق کنترل از راه دور بک را پیدا کند و او را باری دیگر شکست دهد.
قرار بر این بود که هر کدام از اعضای این تیم با اسپایدرمن مبارزه کنند تا زمانی که یکی از آنها بتواند مردعنکبوتی را از پا دربیارود. در نهایت نتیجه این مبارزه ۶ به صفر، به نفع مردعنکبوتی تمام شد. بعد از این جریان دیگر میستریو تبدیل به یکی از دشمنان تقریبا همیشگیِ مردعنکبوتی شد. او یک بار نام مستعار یک دکتر روانپزشک به نام لودویگ راین هارت را از آنِ خود کرد و تا جایی پیش رفت که تقریبا مردعنکبوتی را متقاعد کرده بود که او یک انسان دیوانه است. او با این کار قصد داشت او را قانع کند که هویت واقعی خود را برای او آشکار سازد.
مبارزه علیه مردعنکبوتی :
بعد از پراکندگی اعضای شرور تیم شش خبیث، میستریو مبارزه با مردعنکبوتی را همچنان ادامه داد تا بتواند خودش به تنهایی این قهرمان عنکبوتی را شکست دهد. در برههای از زمان اینگونه تصور شده بود که او در زندان جان خود را از دست داده است. اما بعد از گذشت مدتی مشخص شد که او تمام این مدت زنده بوده است. در طی این مدت، همسلولی بک یعنی دنیل برکهارت برای مدت کوتاهی از طرف خود بک، تبدیل به میستریو شد. بیرون از زندان، بک دوباره همان زندگی لودوینگ راین هارت را در پیش گرفت تا عمه مردعنکبوتی به نام می را به بازی بگیرد. به همین ترتیب او متوجه شد که محل دقیق میراث از دست رفتهای که در خانه او پنهان شده بود کجاست و آن را پیدا کرد. میستریو قصد داشت تا با این کار بتواند میراث از دست رفتهای را که در خانهی عمه می قرار داشت، به دست بیاورد. اما بعد از مدتی مشخص شد که این پولها به طرز شگفت انگیزی توسط نقره ماهی خورده شده است. همین موضوع باعث شد تا میستریو متوجه شود که باری دیگر شکست خورده است.
پایان بک:
بعد از گذشت مدتی، میستریو متوجه شد که یک تومور مغزی غیرقابل جراحی در سر خود دارد. همچنین مشخص شد که او یک سرطان بحرانی و وخیم هم در ناحیه ریه دارد. به نظر میرسید که این بیماریها به عنوان یک عارضهی جانبی بد و زننده محصولات شیمیایی که در طی چند سال اخیر برای مبارزه و شکست مردعنکبوتی از آنها استفاده میکرد، باشد. از آنجایی که با توجه به این عارضهها، اینگونه پیش بینی شده بود که او در نهایت تنها یک سال دیگر میتواند زنده بماند، سازمان ریون کرافت (Ravencroft) او را آزاد کرد تا بتواند بقیه زمان خود را در آزادی به سر ببرد. زمانی که میستریو آزاد شد، سعی کرد تا در همین زمان باقی مانده، آخرین تلاش خود را هم انجام دهد تا انتقامش را از مردعنکبوتی بگیرد و او را شکست دهد. با این حال، بعد از مدت کوتاهی میستریو به این نتیجه رسید که مردعنکبوتی در واقع یک کلون بوده است و دیگر دشمنی که او در طی این چند سال میشناخته، به حساب نمیآید.
از آنجایی که او دیگر هیچ دلیلی نداشت تا از این مردعنکبوتی جدید انتقام خاصی بگیرد، تصمیم گرفت که زندگی خود را به طرز خوبی به پایان برساند. به همین دلیل او به دنبال یک ابرقهرمان مناسب میگشت تا بتواند به این زندگی تیره و سیاه او پایان بدهد. بعد از مدتی تحقیق و بررسی، تصمیم گرفت که این لذت را به داردویل عطا کند تا او از سرِ دیوانگی و جنون، به سلطنت میستریو پایان دهد. میستریو که به هویت واقعی داردویل پی برده بود، نقشهای را ترتیب داد تا در طی این نقشه، داردویل، او را به قتل برساند. او شخصیتی به نام «بولز آی» را استخدام کرد تا عشق زندگی داردویل یعنی کارن پیج را به قتل برساند. او کاری کرد تا رابطهی فاگی نلسون و لیز آزبورن به هم بخورد و تقریبا داردویل را به جایی رساند که یک نوزاد را به قتل برساند. با این حال، بعد از گذشت این جریانات منطق داردویل همچنان به خوبی کار میکرد و متوجه شکنجه روحی و روانی میستریو میشد. از آنجایی که برنامهها طبق نقشه پیش نرفت، در نهایت بک از این جریان و این همه شکست خسته شد. او متوجه شد که دیگر هیچ چیزی برای دلخوشی و زندگی کردن ندارد به همین دلیل به ضرب گلوله، به زندگیاش خاتمه داد و خودکشی کرد. ماجرا به همین جا ختم نشد و از طرف دیگر یک میستریوی دیگر در داستان وجود داشت. او هم کسی نبود جز دنیل برکهارت، دوست قدیمی و همسلولی بک.
بازگشت بک:
در این برهه از زمان، یک جهش یافتهی تله پورت کننده به نام فرانسیس کلام، لباس میستریو را خریداری کرد. بعد از خریداری این لباس، او مدرسهای را که پیتر پارکر در آن مشغول به آموزگاری بود، به وسیلهی تلههای مرگ مختلف، تبدیل به یک خانه جنزده و تسخیر شده کرد. او در قالب یک میستریوی جدید به این مدرسه حمله کرده بود. اعمالی که کلام انجام میداد، باعث شد که توجه دنیل برکهارت جلب شود. او به تازگی به این شهر رسیده بود و قصد داشت که با مردعنکبوتی متحد شود تا به واسطهی همین موضوع، او را شکست دهد. کوئنتین بک که ظاهرا زنده بود، با نسخه قرمز تیره لباس خود در سالن کنفرانس مدرسه حضور یافت و با کلام برخورد کرد. او به کلام گفت که اگر میخواهد یک جانشین ارزشمند باشد و جای او را بگیرد، باید دوست قدیمی او یعنی دنیل برکهارت و دشمن چند سالهی او یعنی مردعنکبوتی را شکست دهد.
بعد از این جریان، او را با برکهارت تنها گذاشت تا با یکدیگر دست و پنجه نرم کنند. در همین حین که کلام در حال مبارزه با برکهارت و مردعنکبوتی بود، بک به سمت پرستار مدرسه یعنی خانم ارو رفت. بک ادعا کرد که از جهنم بازگشته است. او کلاه مخصوصش را در آورد و سوراخ بسیار بزرگی که بر روی سرش به وجود آمده بود را به خانم ارو نشان داد. بک قصد داشت با نشان دادن این سوراخ، به او ثابت کند که به خودش شلیک و بهتازگی از مرگ بازگشته است. در همین حین بک اعلام کرد که او بیشتر از یک تماشاچی بیگناه بوده است و اشاره کرد که او درباره مافوق خانم ارو اطلاعات لازم را دارد. بک اعلام کرد که به راحتی میتواند همه چیز را از طریق بازیای که او به راه انداخته مشاهده کند. اگرچه بک درباره موضوعات دیگری هم که به مافوقانش ربط داشت صحبت کرد، اما خانم ارو گفت که اصلا درباره صحبتهای او اطلاعی ندارد و ربط این صحبتها به خودش را انکار کرد. در نهایت مردعنکبوتی ، برکهارت را دستگیر کرد. کلام به سمت خانم ارو دوید تا او را گروگان بگیرد اما در همین حین به واسطهی او زخمی شد. کلام در حالی که بهشدت در حال خونریزی بود، به نقطهی دیگری تله پورت کرد. از آن زمان، نه تنها برکهارت، بلکه کلام هم دیگر دیده نشد. از طرف دیگر بک هم ناپدید شده بود و مردعنکبوتی را با این تصور تنها گذاشت که آیا بک واقعا از مرگ بازگشته است یا خیر.
بعد از مدتی مشخص شد که میستریو به نورمن آزبورن کمک کرده تا بتواند مرگ هری آزبورن را جعل کند. بک در نهایت از مرگ بازگشت و لباس سبز رنگ اصلی خود را باری دیگر بر تن کرد.
دستکش آهنی:
در بخشی از خط داستانی «دستکش آهنی»، میستریو باری دیگر ظاهر شد. این بار این شخصیت شرور با شخصیت دیگری به نام «ماگیا» متحد شد تا مبارزه مافیایی و باند بازی فعلی خود علیه مستر نگاتیو را طبق برنامه پیش ببرند. کارماین، مشاور جنایی خانوادهی کارنلی (منفردی سابق)، میستریو را استخدام کرد تا بازگشت رهبران مهم ماگیا که شامل سیلورمن میشد را جعل کند. کارماین امیدوار بود تا به واسطهی این روش، بتواند کنترل باند ماگیا را در دست بگیرد. او قصد داشت این کار را از طریق ربات جعلی ساخته شده براساس سیلورمن که توسط میستریو کنترل میشد، انجام دهد. با این حال، مدت خیلی زیادی طول نکشید که میستریو، کارماین را به قتل رساند و نقشهای کشید تا بقیهی اعضای باند ماگیا، به دست اعضای باند مستر نگاتیو کشته شوند. این در حالی بود که میستریو قصد داشت به همراه ثروت باقی ماندهی بسیار زیاد بان ماگیا، فرار کند. میستریو در حالی که برنامهی فرار خود را اجرا میکرد، خانه اپرا را هم منفجر کرد. اگرچه میستریو تصور میکرد که برنامه فرار او با موفقیت در حال انجام است، اما طولی نکشید که این نقشهی او هم با شکست مواجه شد. مردعنکبوتی توانست قایق فرار میستریو را بگیرد و آن را نابود کند. البته جالب است بدانید که قضیه به همینجا ختم نشد و مردعنکبوتی ، پولهای دزدی میستریو را هم از او گرفت. بعد از گذشت مدتی، بک به سمت کملئون رفت؛ کسی که در آن زمان مشغول جمع آوری سازمانی بود تا بر اساس یک نقشهی هوشمندانه، انتقام خود را به کمک دیگر شخصیتهای شرور، از دشمن قدیمی خود بگیرند.
پایان زمین:
میستریو به تیم شش خبیث دکتر اختاپوس پیوست تا به آنها در آخرین نقشهای که داشتند، کمک کند تا بتواند تکنولوژیای را به سرقت ببرند. دکتر اختاپوس قصد داشت پیش از مرگش، تمامی میراث خود را روی سیاره رها کند و بعد برود. میستریو و بقیه اعضای تیم شش خبیث به تیم ابرشرور دیگری به نام «Intelligencia» حمله کردند. جایی که میستریو به رد گوست کلک زد و با قدرت جادوگری و تردستی خود، وهم و خیالهای زیادی به او وارد کرد و تیم او توانستند Zero Cannon (توپ صفر) را به سرقت ببرند و تقریبا تمام اعضای تیم رقیب را نابود کنند. بعد از گذشت مدتی، مردعنکبوتی تیم انتقام جویان را سازماندهی کرد تا براساس نقشهای برنامههای دکتر اختاپوس را نقش بر آب کنند. دکتر اختاپوس قصد داشت تا با استفاده از اثر گلخانهای پیشرفته شده، زمین را نابود کند. میستریو به همراه کملئون یک حمله واقعی را به سمت کشور محل تولد شخصیت «سیلور سیبل» به راه بیاندازند. منتها اندکی بعد نقشه آنها فاش شد و میستریو و کملئون شکست خورندند. میستریو بعد از این جریان، مردعنکبوتی و انتقام جویان را به سمت پایگاه اصلی و واقعی دکتر اختاپوس در آمریکای جنوبی هدایت کرد. جالب است بدانید که مشخص شد این برنامه هم جزئی از نقشه و حیلهی دکتر اختاپوس بوده تا بتواند با طریف رباتهای مخصوص خود، اعضای تیم انتقام جویان را از لحاظ ذهنی کنترل کند و تکنولوژیای که پیتر پارکر در آزمایشگاههای هورایزن خلق کرده بود را به سرقت ببرد. در این مبارزه اعضای این تیم شرور توانستند قهرمانان را شکست دهند، هر چند که الکترو توسط ثور به فضا پرتاب شد. با این حال، در نهایت این برنامه هم نتیجه معکوس داد و زمانی که برگ برنده به دست سیلور سیبل افتاد، توانست اعضای تیم انتقام جویان را از این مخمصه نجات دهد. با اینکه این نقشه هم با شکست مواجه شد، اما میستریو به همراه دکتر اختاپوس توانستند در طول نبرد نهایی خود، جان سالم به در ببرند.
سیلور سیبل از یک ماده منفجره به عنوان یک حواس پرتی استفاده کرد تا بتواند مردعنکبوتی و بیوه سیاه را نجات دهد. زمانی که این مبارزه به شدت بالا گرفته بود، اتو اکتاویوس به خاطر موقعیتی که در آن برهه زمانی داشت، از تمامی ملتها درخواست کمک کرد تا بلکه بتواند به کمک آنها مردعنکبوتی را دستگیر کند. همانطور که او در حال مبارزه با این قهرمانان بود، مردعنکبوتی توانست بک را قانع کند که به تیم آنها بپیوندد. بعد از یک نبرد شدید علیه تیم انتقام جویان که اعضای آن توسط اکتاویوس کنترل میشدند، میستریو مخفیگاه دکتر اختاپوس را نشان داد. بعد از این جریان میستریو فرار را به قرار ترجیح داد و میدان مبارزه را ترک کرد.
بازگشت به دنیای اصلی مارول؛ علیه ددپول و اسپایدرمن:
بعد از جریانات خط داستانی جنگهای مخفی (خط داستانیای که ثابت کرد دنیاهای موازی وجود دارد)، بک ،باری دیگر به دنیای اصلی مارول بازگردانده شد. او درست بعد از بازگشت، کار و حرفهی جنایتکارانهی خود را آغاز کرد. او برای اولین پروژه، به دزدی از بانکها پرداخت. در همین حین، او به اسپایدر-باگی برخورد کرد و بهسرعت شکست داده شد. این اسپایدر-باگی توسط ددپول و مردعنکبوتی هدایت میشد. همین موضوع باعث شد که میستریو به طرز عجیبی تنها با یک ضربه و بدون هیچ مبارزهای شکست بخورد. او بعد از این جریان بهسرعت به بیمارستان برده شد اما درست بعد از گذراندن دوره بهبود، از آنجا فرار کرد.
دنیای نهایی:
در برههای از زمان، میستریو بعد از اینکه به وجود دنیای دیگری پی برد، اندرویدی را خلق کرد تا در مسیر فتح کردن این زمین جدید، بتواند از آن استفاده کند. این میستریوی اندرویدی، به عنوان یک جنایتکار حرفهای ظاهر شد؛ کسی که با داشتن تجهیزات و منابع کافی، توانست چهار جنایت غیرقانونی انجام دهد و از آنجایی که با استفاده از همین تجهیزات، دوربینهای مخفیای را در اداره پلیس کار گذاشته بود، میتوانست از دست پلیسها فرار کند. بعد از این جریان، فرمانده اداره پلیس شهر نیویورک به نام «فرانک کوئید» از مردعنکبوتی درخواست کرد تا به آنها کمک کند که بتوانند در کنار هم این کلاهبردار و خلافکار را پیدا کنند. این میستریوی اندرویدی یک قدم از کل افراد اداره پلیس جلوتر و از هوش بالاتری برخوردار بود. بعد از اینکه مردعنکبوتی جریانات و موقعیت فعلی خود را برای عشق زندگیاش یعنی مری جین واتسون توضیح داد، او بهسرعت متوجه شد که این جنایتکار، چگونه کار خود را انجام میدهد. زمانی که پلیس همدست میستریو را دستگیر کرد، این شرور مخفیگاه خود را از بین برد و به خودش قول داد تا در فرصتی مناسب، انتقامش را از مردعنکبوتی بگیرد.
کشتن کینگ پین و شکار مردعنکبوتی :
بعد از گذشت جریانات خط داستانی Ultimatum، میستریو به عنوان هدف بعدی خود، تلاش کرد که رئیس جدید بخش جرم و جنایت شهر نیویورک شود. او باری دیگر در برجهای فیسک ظاهر شد و ویلسون فیسک را از آسمان خراشش که صدها پا ارتفاع داشت، به پائین پرتاب کرد و به زمین انداخت. بعد از مدتی او تلاش کرد که از بانک فدرال رزرو نیویورک سرقت کند. به همین دلیل یک داروی توهمزا را در وسط شهر پراکنده کرد تا حواس همه را به سمت این قضیه جلب کند و بعد به سرقت خود بپردازد. با این حال، از آنجایی که تمامی نقشههای میستریو با شکست روبهرو میشد، این نقشه هم از این قضیه مستثنی نبود و زمانی که مردعنکبوتی برنامه او را نقش بر آب کرد، او با یک کینهی جدید علیه این قهرمان، صحنه را ترک کرد. میستریو در طی جریان دیگری باز هم از مواد توهمزا و مواد منفجره استفاده کرد. او با استفاده از این مواد، شورش و خشم هالک را شبیه سازی کرد و بخشهایی از پل کوئینزبورو را از بین برد تا این بازی را طبیعیتر جلوه دهد. در همین حین مردعنکبوتی مداخله کرد تا بتواند هالک را متوقف کند و به سرعت مردم را از این مخمصه به راه افتاده نجات دهد. با این حال، مردعنکبوتی به سرعت متوجه شد که این قضیه یک تله بوده است اما دیگر خیلی دیر شده بود زیرا میستریو کاملا دور تا دور مردعنکبوتی را پر از مواد منفجره کرده بود. نتیجه این مبارزه به این صورت پیش رفت که مردعنکبوتی بیهوش و در نهایت میستریو پیروز این میدان شد.
با این حال، اگرچه میستریو قصد داشت ماسک مردعنکبوتی را از صورتش بردارد و هویت او را متوجه شود، اما پیش از اینکه بتواند کاری کند فرد شنل پوش مرموزی به نام «Shroud» مداخله کرد و با وارد کردن ضربهای به سر میستریو، او را از این کار منع کرد. میستریو توانست Shroud را به درون رودخانه پرتاب کند و بعد دوباره به سراغ کاری که با مردعنکبوتی داشت رفت تا بتواند هویت او را متوجه شود اما مردعنکبوتی دیگر مانند چند دقیقه پیش بیهوش نبود و توانست باری دیگر میستریو را کتک بزند و او را شکست دهد. میستریو از انفجار انرژی خود استفاده کرد تا مرد عنکبوتی را به سمت دیگری پرتاب کند. او با استفاده از همین انفجارهای انرژی مبارزه را تا حدودی به نفع خود پیش برد. پیش از اینکه میستریو بتواند ضربهای مرگبار به دشمن خود وارد کند شخصیت شرود بازگشت و ضربه بسیار محکمی را به میستریو وارد کرد که تکنولوژی او را تا حدودی از کار انداخت. بعد از اینکه تکنولوژی او از کار افتاد، چهره مردی کچل برای آنها نمایان شد. به همین دلیل بلافاصله انفجار عظیمی به وجود آورد تا به مبارزه پایان دهد و بتواند شرایط را برای فرار او مهیا کند. در نهایت میستریو توانست به واسطه تله پورت، میدان مبارزه را ترک کند.
کمی بعد، زمانی که میستریو در حال تعمیر لباس مخصوص و تکنولوژیهای آن بود، مقداری خون روی لباس خراب خود پیدا کرد و متوجه شد که این خون متعلق به مردعنکبوتی است. با استفاده از این مقدار خون، او توانست یک ربات به نام Spider-Slayer بسازد. میستریو قصد داشت تا به واسطهی این ربات، عطر ژنتیکی مردعنکبوتی را شناسایی و دنبال کند. در نهایت این ربات در مدرسهی Midtown High School با پیتر پارکر برخورد کرد. همینجا بود که این ربات توسط شرود و شخصیت مشعل انسانی نابود شد. علی رغم این موضوع، میستریو همچنان دیانای پیتر را در اختیار داشت و تمام این جریانات را توسط دوربینی که درون ربات خود کار گذاشته بود، تماشا و ضبط کرد. به همین ترتیب، او از طریق این دوربین مخفی توانست هویت واقعی مردعنکبوتی و صورتِ بدون ماسک او را ببیند. او قصد داشت آخرین فیلمی که ضبط کرده بود را در فضای اینترنت آپلود کند، حتی به انجام این کار هم بسیار نزدیک شده بود تا اینکه فرانک کوئید و نیروهای پلیس، مخفیگاه او را محاصره کردند. میستریو بلافاصله مخفیگاهش را درست همانند دفعههای قبل ترک کرد. در همین حین که میستریو از مخفیگاهش فرار میکرد، مواد منفجرهای در آنجا کار گذاشت و آنجا را نابود کرد.
کلید زودیاک:
بعد از اینکه کلید زودیاک توسط فلیشیا هاردی از دفتر ویلسون فیسکِ مرحوم دزدیده شد، میستریو به سراغ او رفت تا اگر توانست، این کلید را از او بخرد و اگر شرایط طبق برنامه پیش نرفت، آن را به زور از فلیشیا بگیرد و از آنِ خود کند. زمانی که فلیشیا از میستریو سوال کرد که این کلید را برای چه چیزی میخواهد و چه استفادهای قرار است از آن بکند، میستریو به سادگی پاسخ داد که «ترتیب برخی چیزها را باید دوباره درست کند». از آنجایی که فلیشیا به پاسخ دلخواه خود نرسیده بود، از دادن این کلید به میستریو سر باز زد به همین دلیل میستریو با او وارد مبارزه شد تا به زور این کلید را از او بگیرد. همین موضوع باعث شد که مردعنکبوتی و مرد آهنی در این مبارزه مداخله کنند. در همین حین میستریو از این کلید استفاده کرد تا لباس مخصوص مردآهنی را نابود کند. همین موضوع باعث شد که مرد آهنی برای مدت کوتاهی از مبارزه دور بماند. مردعنکبوتی ، «بلک کت» و میستریو بر سرِ این کلید با یکدیگر وارد مبارزه شدند اما مدتی بعد، تونی توانست میستریو را از پشت بگیرد و او را دور از مبارزه نگه دارد. همینطور که تونی، میستریو را از پشت گرفته بود، دست خود را به سمت گردن او برد و هسته مکانیکی او را بیرون کشید. تونی با انجام این کار نشان داد که بدن او تنها یک موجود مکانیکی است که توسط شخص دیگری، از یک نقطهی دور در حال هدایت و کنترل شدن است.
مردعنکبوتی ها:
بعد از مدتی مشخص شد که میستریو راهی برای رفتن به یک دنیای دیگر پیدا کرده است. او قصد داشت تا با استفاده از یک اندروید، این دنیا را تسخیر کند و تحت سلطهی خود بگیرد. میستریو توسط مردعنکبوتی پیدا شد آن هم زمانی که دروازهی او باعث به وجود آوردن پرتوی عظیمی از انرژی شده بود. در همین حین، مبارزهای بین این دو شخصیت به وجود آمد که میستریو در طی این مبارزه به دستگاه سفر چند بعدی خود آسیب زد.
با توجه به اینکه میستریو کنترل از راه دور ربات و لباس خود را آموخته بود و از این روش هم بسیار لذت میبرد، در برخی از عملیاتهای خود، این روش را به کار میبرد و خودش به طور مستقیم در مبارزهها دخالت نمیداد.
همین موضوع باعث شد که مردعنکبوتی به دنیای دیگری پرتاب شود. بعد از این اتفاق، میستریو ربات کنترل از راه دور خود را فعال کرد تا به واسطهی آن بتواند محل دقیق مردعنکبوتی را پیدا و او را نابود کند. او قصد داشت به وسیلهی این ربات، هم مردعنکبوتی دنیای خود و هم مردعنکبوتی همان دنیای دیگر را هم نابود کند. او توانست این قهرمانان را در ساختمان تریسکلیون پیدا کند و جنگی بین آنها به راه بیاندازد. بک بعد از اینکه این مبارزه را بین این دو مردعنکبوتی به راه انداخت، صحنه را ترک کرد و این اندروید را به دنیای خودش بازگرداند. از یک طرف بک بهشدت خوشحال بود که مردعنکبوتی زمین خودش در زمین دیگری گیر کرده است و حالا او دنیایی بدون هیچگونه مردعنکبوتی دارد اما از طرف دیگر هم مدام وسوسه میشد که اندروید خود را باری دیگر به آن دنیا بفرستد و با مردعنکبوتی مبارزه کند. چیزی که اصلا توقع آن را نداشت این بود که مردعنکبوتی هم از طرف دیگر در آن دنیا منتظر او نشسته بود و برای مبارزهی خود برنامه ریزی میکرد. او توانست در این مبارزه پیروز میدان باشد و حریفش را در دنیای دیگر زندانی کرد.
بازگشت:
زمانی که بک توانست از دنیای نهایی به دنیای خود بازگردد، بلافاصله به یکی از آزمایشگاههای صنایع پارکر حمله کرد تا انتقام خود را از پیتر پارکر بگیرد. او شبکه Webware آنها را هک کرد و بعد از وارد شدن به این شبکه، روند جریان اطلاعاتی این شبکه را برعکس کرد و توهم و خیالات مختلف را به ذهن کاربران آن انتقال داد. متاسفانه از آنجایی که میستریو از شانس خود خیری ندیده بود، ددپول توانست از طریق توهماتش او را ببیند به همین دلیل مردعنکبوتی ها را آزاد کرد. قرار بود تا آنها با کمک یکدیگر به بررسی این اتفاقات بپردازند تا متوجه شوند که دقیقا چه اتفاقی رخ داده است. ددپول به واسطهی دد-باگی خود به این آزمایشگاه رفت تا برنامههای بک را بر هم بزند و با میستریو وارد مبارزهی شدیدی شد. در حین این مبارزه، ددپول آسیب بسیار شدیدی به میستریو وارد کرد. زمانی که ددپول متوجه شد که زیر این کلاه خود بک قرار دارد، جانش را نجات داد و به سرعت او را به بیمارستان رساند.
زمانی که بک برای بهبود و مداوا به بیمارستان برده شد، پیتر پارکر به ملاقات او آمد. پیتر به واسطهی این ملاقات قصد داشت تا مطمئن شود که او واقعا بک بوده است. بعد از گذشت مدتی که بک همچنان در بیمارستان مشغول مداوا بود، فرد ناشناسی به ملاقات او آمد و دستگاه عجیب و غریبی را در کنار او گذاشت و به او گفت که «او هنوز از بازی خارج نشده است». بعد از اینکه ذهن ددپول شستشو داده شد، به سراغ پیتر پارکر رفت و او را به خاطر جرمهایی که تصور میکرد مرتکب شده به قتل رساند. بعد از این جریان میستریو از دستگاهی که در کنارش قرار داده شده بود استفاده کرد تا روح پیتر را به سمت لیمبو ببرد تا او را شکنجه کند؛ و درست همانطور که به ملاقاتی مرموزی قول داده بود، کارش را انجام دهد. اما باری دیگر نقشههای میستریو با شکست مواجه شد زیرا ددپول روح خودش را به سمت لیمبو فرستاده بود تا بتواند دوباره پیتر را نجات دهد. میستریو هم بلافاصله از بیمارستان فرار کرد.
بازنشستگی:
بک که دیگر در این برهه زمانی از شکست و کتک خوردن توسط شخصیتهایی مانند ددپول خسته شده بود، زندگی جنایتکارانه خود را رها کرد و به سمت شهر لاس وگاس رفت. او تصمیم داشت در این شهر زندگی کند. مدتی نگذشته بود که در نهایت دختر او به نام میستی، به ملاقاتش آمد. دخترش در این ملاقات بهشدت سعی داشت تا پدرش را قانع کند که باری دیگر تبدیل به میستریو شود اما این کار، تلاش بیهودهای بیش نبود. در همین برهه زمانی بن رایلی که با لقب مردعنکبوتی شناخته میشد، با این مجرم سابق برخورد کرد زیرا فکر میکرد که او نقشهای در سر دارد و کنار کشیدن و نقل مکانش به لاس وگاس هم بخشی از نقشه او محسوب میشود.
لازم به ذکر است که میستریو هیچ قدرت ابرانسانیای در وجود خود ندارد. با این وجود میتوان گفت که او تردست و جادوگر بسیار ماهر، ورزشکار و مبارز بسیار خوب، آن هم در زمینه مبارزه تن به تن محسوب میشود. زمانی خطر و تهدید او به حد بسیار زیادی رسید که تلاش کرد توانایی و استعداد بسیار بالای خود در زمینه تردستی را با تکنولوژیهای پیشرفته ترکیب کند. ابزارهایی که او در طول زندگی خود ساخت و به کار گرفت عبارتند از چکمههای پاشنهدار، پروژکتورهای هولوگرام، سنسورهای رادار، گازهای مختلف توهمزا (شامل گازی که میتوانست حس عنکبوتی مردعنکبوتی را خنثی کند) و خیلی ابزارهای دیگر.
انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی که شخصیت کوئنتین بک/میستریو در آن حضور داشته است:
انیمیشن سریالی Spider-Man محصول دهه ۱۹۶۰ با صداپیشگی کریس ویگینز و مایکل رای
انیمیشن سریالی Spider-Man and His Amazing Friends محصول سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۳ با صداپیشگی پیتر کولن
انیمیشن سریالی Spider-Man: The Animated Series محصول سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ با صداپیشگی گرگ برگر
انیمیشن سریالی The Spectacular Spider-Man محصول سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ با صداپیشگی زاندر برکلی
انیمیشن سریالی Ultimate Spider-Man محصول سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ با صداپیشگی پائول شیر
حضور کوتاه در سری فیلم Spider-Man به کارگردانی سم ریمی با بازی بروس کمپبل
بازی The Amazing Spider-Man و بازی The Amazing Spider-Man 2
بازی The Amazing Spider-Man vs. The Kingpin
بازی Spider-Man: Mysterio’s Menace
بازی Spider-Man 2: The Sinister Six
بازی Spider-Man: Return of the Sinister Six
بازی Spider-Man Animated Series
بازی The Amazing Spider-Man: Lethal Foes
بازی Spider-Man و بازی Spider-Man 2
بازی Marvel Ultimate Alliance
بازی Spider-Man: Friend or Foe
بازی Spider-Man: Shattered Dimensions
بازی Marvel Super Hero Squad Online