هــِـلا (به انگلیسی: Hela) یک شخصیت خیالی ابرشرور است که در کتابهای کمیک مارول کامیک وجود دارد. شخصیت هلا توسط نویسنده استن لی و طراح جک کربی خلق شدهاست؛ که برای اولین بار، در شمارهٔ ۱۰۲ از مجموعه کمیک سفر به رمز و راز در مارس ۱۹۶۴ معرفی شد. این شخصیت بر اساس ایزدبانوی مرگ هل، در اساطیر اسکاندیناوی خلق شده است. هلا در کمیکها فرزند لوکی اما در دنیای سینمایی مارول فرزند اودین است. او فرمانروای سرزمین هلهایم و نیفلهایم است که اغلب به عنوان دشمن شخصیت ابرقهرمان ثور محسوب میشود.او هم الهه مرگ محسوب میشود و هم بر دو سرزمین هل و نیفلهایم فرمانروایی میکند.
اولین حضور این شخصیت در دنیای سینمایی مارول در فیلم ثور: راگناروک (۲۰۱۷) با نقش آفرینی کیت بلانشت (به عنوان خواهر ثور) بوده است. و او اولین شخصیت شرور زن دنیای سینمایی مارول بوده است.کیت بلانشت برای آمادگی برای نقش هلا، هنرهای رزمی برزیلی یاد گرفت .
هلا الهه مرگ افسانههای نروژ محسوب میشود که بر جهنم (هل) و نیفلهایم فرمانروایی میکند. هلا یک شخصیت شرور محسوب میشود که در کتابهای کمیکی که توسط شرکت مارول کمیکس منتشر میشوند، حضور پیدا میکند. این الهه مرگ آزگاردی، براساس الههای که در اساطیر نورس (نروژ) به نام هل وجود دارد، ساخته شده است. این شخصیت که رهبر و فرمانروای هل و نیفلهایم است، اغلب اوقات به عنوان دشمن ثور در داستانها ظاهر میشود. اولین حضور هلا در دوران نقرهای کتابهای کمیک بوده است و برای اولین بار در قسمت ۱۰۲ سری کتاب کمیک Journey into Mystery حضور پیدا کرد. نویسنده و خالق او استن لی و هنرمند/نویسندهای به نام جک کربی بودند که این شخصیت را از اساطیر نروژ به دنیای کمیک آوردند.
هلا دختر لوکی و یک غول مونث به نام Angrboda (آنگربودا) است. زمانیکه هلا به سن مورد نظر رسید، به عنوان فرمانروا و الهه شمالیترین بخش پادشاهی مردگان منصوب شد. همین جایگاه به او اجازه میداد تا در قلمروهایی مانند هل و نیفلهایم حکمرانی کند. البته سلطنت او فقط محدود به افرادی میشد که به عنوان قهرمان جان خود را از دست نداده بودند؛ زیرا اودین خودش فرمانروایی اینگونه مردهها را در قلمروی والهالا برعهده داشت.
بااینحال، هلا اغلب اوقات تلاش میکرد تا امپراطوری خود را گسترش دهد و والهالا را تسخیر کند. همین اتفاق هم باعث میشد تا هلا در برخورد و درگیری مستقیم با خود اودین و پسر او یعنی ثور قرار بگیرد.
در یک موقعیت خاص، هلا در تلاش بود تا ثور را متقاعد کند تا زمانی که در آستانه مرگ قرار میگیرد، وارد والهالا شود؛ هرچند که ثور این تلاشها را رد کرد و قبول نکرد که این کار را انجام دهد. هلا همچنین وارد یک اتحاد خیلی سخت با دیگر خدایان مرگ زمین شد. هلا با صبر زیاد منتظر فرصت خیلی خوبی بود که بتواند والهالا را تسخیر کند و کنترل آن را در دست بگیرد. او حتی سربازان خود را هم مجبور کرد تا با استفاده از ناخنهای افراد مرده، یک کشتی بزرگ به نام Naflgar (نافلگار) بسازند. او قصد داشت تا به واسطه این کشتی به سرزمین آزگارد حمله کند. اما سرانجام این کشتی توسط «Skurge» که یک جلاد محسوب میشد، نابود شد و به این ترتیب هم هلا مجبور شد که این کشتی را از نو بسازد.
زمانیکه اودین وارد خواب معروف خود شد، توجه او نسبت به والهالا کاهش پیدا کرد و هلا هم فرصت مناسبی را که مدتها انتظارش را میکشید، پیدا کرد تا به آنجا حمله کند. به محض اینکه او از نیتهای اصلی هلا خبردار شد، یک نبرد خیلی بزرگ بین آنها صورت گرفت. هلا به سراغ والکیریها رفت و آنها را آلوده کرد. همین اتفاق باعث شد تا آنها شکل فیزیکی خود را از دست بدهند و در یک حالت روح مانند باقی بمانند. «دنیلا موون استار» هم یکی از کسانی بود که در این وضعیت گیر افتاد. او به همراه دیگر اعضای گروه جهش یافتههای جدید به سرزمین آزگارد رفتند تا با ارتش هلا مبارزه کنند. نبرد با نیروهای مختلف، هالک و همچنین «آگاممنون»، رهبر پانتئون را به قلمروی هلا برد.
آگاممنون بعد از یک نبرد طولانی علیه نیروهای سورئال هلا، به خاطر اتفاقاتی که در آن نبرد و در گذشته رخ داده بود، خواست تا به آنها اجازه دهند که از آنجا بروند. هلا هم با کمال تعجب با این درخواست موافقت کرد. همین اتفاق باعث شد تا احتمال اینکه در دنیای مارول، هلا خواهر ناتنی آگاممنون باشد، چند برابر بیشتر از قبل شود. این نبرد همچنان ادامه داشت تا اینکه جهش یافتهها توانستند اودین را از خواب بیدار کنند. زمانی که اودین قسم خورد تا در آینده خیلی بهتر از قبل از والهالا مراقبت کند، هلا هم تصمیم گرفت تا از تمایلی که نسبت به تسخیر والهالا داشت، دست بکشد. هلا بارها تلاش کرده تا مردم سرزمین آزگارد را نابود کند اما مدام شکست خورده است.
به همین ترتیب هم او بالاخره تصمیم گرفت تا به پدرش کمک کند که مقدمات رویداد ترسناک راگناروک را مهیا کند. یکی از کارهایی که هلا انجام داد، این بود که ساخت کشتی Naflgar را به پایان رساند و به لوکی اجازه داد که برای حمله به آزگارد، از همین کشتی استفاده کند. اینطور به نظر میرسید که هلا در طی ماجراهای راگناروک جان خود را از دست داده است؛ اما مدت زیادی طول نکشید که احیا شد و دوباره به زندگی بازگشت. بعدها، هلا برای لوکی توضیح داد که بخش زیادی از قدرت و قلمروی خود را از دست داده است. البته این اتفاق ممکن است به خاطر این هم باشد که تعداد خیلی زیادی از مردم آزگارد توسط ثور دوباره به زندگی بازگشته اند.
همین اتفاق باعث شده بود تا قلمروی او از روح مردم آزگاردی که هلا در طی این سالها برای جمعآوری آنها تلاش کرده بود، خالی شود. البته هنوز هم به نظر میرسید که او یکی از اعضای گروه خدایان مرگ است. زیرا در یک نقطه زمانی او در جلسهای شرکت کرد که خدایان مرگ در آن درباره سرنوشت قلمروی جهنم یا همان لیمبو صحبت میکردند. بعد از این اتفاقها هلا با صبر و حوصله زیاد زندگی در لاس وگاس، ایالت نوادا را انتخاب کرد. او همچنین به پدر خود یعنی لوکی کمک میکرد تا ماموریتی را که دارد، با موفقیت به پایان برساند؛ ماموریتی که باعث شد تا ثور از سرزمین آزگارد تبعید و بیرون انداخته شود.
القاب و اسامی مستعار: هلا، هالیا، الهه مرگ، ملکه جهنم، فرمانروای جهنم.
تیمها: خدایان آزگاردی، اربابان جهنم، اربابان قلمروهای اسپلینتر، خدایان مرگ.
متحدان: آگاممنون، انگر بودا، فنریس ولف، گارم، هاروکین، لوفی، لیا، لوکی، ملکیث، میدگارد سرپنت، موون استار، موردونا، نانا، سث، اسکالد، ویچ فایر، ایکس من، یاما و غیره.
دشمنان: باربارا دنتون نوریس، بووم-بووم، بوری، کنون بال، کاپیتان آمریکا، کازمیک گاست رایدر، اکسکیوشنر، هریم هاری، هالک، آیرون همر،مرد آهنی، کارا، کان، کیندرا، مگث، مفیستو، موون استار، اودین، پلوتو، پروکسیما میدنایت، ریکتور، راستی کالینز، سان اسپات، سرپنت، ثور، تایر، والری ریچاردز، وارلاک، ولفسپین، ولورین و غیره.
هلا یک شخصیت از دنیای شرکت مارول کمیکس است. این شخصیت برای کتابهای کمیک ثور توسط استن لی و جک کربی خلق شده است؛ آن هم براساس یکی از شخصیتهای افسانه نورس یعنی هل. شعرهای خیلی زیادی که در توصیف اساطیر نروژ و افسانههای مخصوص به آنها نوشته شده، کمک خیلی زیادی در خلق شخصیت هلا به هنرمندان مارول کمیکس کرد؛ شعرهایی که جزئیات خیلی زیادی را از هل بیان کرده بودند و او را توصیف میکردند. هلا فردی بود که به عنوان فرمانروای دنیای زیر زمینی انتخاب شد، هویت تیره و تاریکی داشت و همچنین ظاهر او نیمی گوشت و نیمی تاریکی بود.
هلا هم درست مانند نسخه سنتی و افسانهای خود در اساطیر نروژ، الهه مردهها بود که با مردههای سرزمین آزگارد دستوپنجه نرم میکرد و محل زندگی او هم در قلمروی پس از مرگ بود. این قلمرو با نام نیفلهایم هم شناخته میشود. تعاملات و روابط او، آینه و انعکاس کاملی از منبع الهام او از اساطیر نروژ بود که شباهت خیلی زیادی هم به او داشت. اولین حضور هلا در قسمت ۱۰۲ سری کتاب کمیک Journey into Mystery بود که در ماه مارس سال ۱۹۶۴ منتشر شد. لازم به ذکر است که شخصیت هلا در ۵۲۲ کتاب کمیک حضور داشت که در هیچکدام از آنها جان خود را از دست نداده است.
روند تکامل شخصیت هلا
درست همانند خیلی شخصیتهای دیگر در اساطیر نروژ که خودشان و سبک آنها منبع الهام شخصیتهای کمیکی بوده اند، هلا هم یک روند تکامل مداومی را در این داستان ها تجربه کرده است؛ یعنی در طی تاریخ کتابهای کمیک هلا، او مدام در حال تغییر و تحول و البته تکامل بوده است. هلا در ابتدا کار خود را بهعنوان یک شخصیت تک بعدی آغاز کرد تا نقش یک آنتاگونیست (شرور) را داشته باشد. اما بعدها و به مرور زمان، انگیزههای پیچیدهتری را به دست آورد و خصوصیات شخصیتی او کم کم تغییر کرد و چیزهای بیشتری به آن اضافه شد. وضعیت او و ارتباطی که با دیگر شخصیتها دارد، میتواند مبهم و تاریک باشد؛ بهعنوان مثال اینکه آیا او واقعا فرزند خدای حیلهگر یعنی لوکی هست یا خیر.
برخلاف منبع الهام اصلی خودش یعنی هل که تنها الهه مرگ بود، هلا در کنار دیگر اعضای گروه خدایان و الهههای مرگ فعالیت میکند. به مرور زمان هم اینطور نشان داده شده که او با دیگر شخصیتها ارتباط برقرار میکند، نقشه میریزد و حتی با سایرین وارد جنگ و مبارزه هم میشود. بعد از یک موقعیت خاص به اسم راگناروک، هلا بعد از بازگشت دوبارهاش به زندگی، تصمیم گرفت که در یکی از شهرهای ایالات متحده یعنی لاس وگاس ساکن شود؛ زیرا او دیگر بعد و قلمروی خاص خودش را نداشت.
خط داستانیهای مهم شخصیت هلا در کتابهای کمیک
سزاوار:
هزاران سال پیش که ثور در دوران جوانی به سر میبرد، متوجه شد که بهترین دوستش یعنی «سیف» توسط غولهای یخی و «روگا» رهبر آنها ربوده شده است. روگا به همراه ارتشی از غولهای یخی به سرزمین آزگارد حمله کرده بود تا به همین هدف خود دست بیابد. زمانی که ثور از این اتفاق باخبر شد، خشم و نفرت زیادی سرتاسر وجودش را فرا گرفت. زیرا در زمان لازم، در مکان درست نبود تا از دوست و عشق زندگیاش دفاع کند و اجازه ندهد که او را ببرند. به همین دلیل هم تصمیم گرفت که آماده شود و به تنهایی به قلعه غولها حمله ور شود. اما بالاخره اودین دستور اکید داد که ثور در انجام این کار عجله نکند و برای مدت کوتاهی او را آرام کرد.
اودین از ثور خواست تا جایگاه خود را در سرزمین آزگارد نگه دارد و اجازه دهد که ارتشی از مبارزان آزگاردی به نجات سیف بروند. ثور بعد از این دستور تلاش کرد تا در جایگاه خود بماند و کاری نکند. اما افکار او در رابطه با ارتباطی که با سیف داشت، مدام آزارش میداد و لحظهای رهایش نمیکرد. یک اخطار دیگر هم در سر او وجود داشت که براساس سرنوشت، او باید دوباره با مرگ روبهرو شود. همین افکار بود که آرامش را به صورت کامل در ثور از بین برد. او تا حد خیلی زیادی برای سیف اهمیت قائل بود و همین باعث شد تا او وارد اتاق غنایم اودین شود. او برای اولینبار به سراغ اسلحه قدرتمندی به نام میونیر رفت، او را گرفت و بلند کرد و به یک توافق با او رسید.
او لایق بلند کردن این سلاح بود. ثور از این موضوع خبر نداشت، اما روگا آنقدر بیعقل و کوته فکر بود که از سیف برای یک معامله با خود مرگ یعنی هلا استفاده کرد. معامله به این شکل بود که روگا در مقابل تحویل دادن سیف به هلا، میتوانست جاودانگی به دست بیاورد. ثور به تنهایی وارد قلب قلمروی غولهای طوفانی شد، دو نگهبان بسیار بزرگ قلعه آنها را نابود کرد و از آنجایی که میونیر را برای اولین بار در دست داشت، توانست دهها و دهها نفر از غولهای یخی را از بین ببرد تا سیف را پیدا کند. ثور بعد از رسیدن به خود پادشاه روگا، درخواست کرد تا محل دقیق سیف را به او بگوید. البته مدت زیادی طول نکشید که روگا درباره معامله خود با هلا برای ثور توضیح داد.
ثور هم که متوجه شد باید به سراغ هلا برود و با او صحبت کند، به بالاترین نقطه یوتنهایم رفت تا به دنبال هلا بگردد و سیف را از او طلب کند. ثور با یک پرش بسیار بلند، توانست خود را به نزدیکی بالاترین نقطه یوتنهایم برساند. بعد هم خیلی آرام به سمت لبه صخره ممنوعه رفت. ثور که کم کم به سمت لبه این پرتگاه میرسید با صدای بسیار بلندی نام هلا را صدا کرد تا به این طریق بتواند توجه او را جلب کند. او حتی یک صاعقه بزرگ هم به وجود آورد تا بتواند حضور خود را به هلا اعلام کند.
دومین لمس مرگ:
هلا بعد از شنیدن صدای ثور، به روش شومی ظاهر شد؛ آن هم درحالیکه آسمان تاریک شده بود و سیف هم به همراه زنجیرهای جادویی درکنار او شناور بود. هلا به ثور یادآوری کرد که هنوز مدت خیلی زیادی از مرگش نمیگذرد؛ اینکه او تقریبا به روح ثور چنگ زده بود و قصد داشت که آن را برای خودش بردارد. او اعلام کرد که میداند سیف، پیش از اینکه ثور را احیا کند، اکسیر خاصی را روی او استفاده کرده است. به همین دلیل هم هلا از همان زمان یک نفرت و کینه بزرگ نسبت به این جنگجو پیدا کرده بود. هلا با خونسردی کامل ثور را تهدید میکرد و درست در همین زمان هم مجازات سیف را ادامه میداد. ثور همچنان اصرار داشت و از هلا خواست تا سیف را آزاد کند.
ثور حاضر بود برای نجات سیف هر گونه فداکاری انجام دهد و دیگر حسابی مستاصل شده بود. هلا با دیدن استیصال و ناامیدی که سرتاسر وجود ثور را دربرگرفته بود، با بیرحمی لبخندی به او زد و از این وضعیت لذت میبرد. از طرف دیگر هم خود ثور خودش را جمع و جور کرد و آمادگی کامل را بهدست آورد تا دوباره به هلا حمله کند. ثور تا جایی که میتوانست، به وسیله میونیر قدرت و نیروی لازم را احضار کرد تا با آن و انفجاری که به وجود آورده بود، هلا را نابود کند. اما هلا در مقابل بعد از پوزخندی که زد، این اسلحه را کند کرد، سرعت آن را کاهش داد و بعد هم مسیر پرتاب نیروی آن را تغییر داد. همین اتفاق باعث شد تا این صاعقه با نیروی خیلی بیشتری به سمت خود ثور بازگردد.
پسر اودین که با این صاعقه مورد اصابت قرار گرفته بود، باری دیگر به سمت آسمان پرتاب شد. سیف کم کم تکان خورد و از خوابی که در آن فرو رفته بود، بیرون آمد. بعد هم با دیدن ماجرایی که به وجود آمده بود، نگرانی خود نسبت به پسر اودین را با صدای بلند ابراز کرد. سیف از هلا خواست تا هرچه زودتر او را آزاد کند. هلا هم که این درخواست را شنیده بود، تصمیم گرفت که به آن عمل کند. به همین دلیل، سیف را به سمت زمین پرتاب و او را آزاد کرد. هلا بیشتر از هر چیزی به ثور فکر میکرد. سیف بلافاصله بعد از آزاد شدن، به سمت ثور دوید و از او خواهش کرد تا بیدار شود. سیف که حسابی از این اتفاق عصبانی شده بود، شمشیر خود را برداشت و به سمت هلا حملهور شد.
سیف دیگر در این زمان اصلا به این موضوع فکر نمیکرد که نمیتواند از پس هلا بربیاید و در حد او نیست. حتی هلا هم از این اتفاق خوشحال شد؛ زیرا حالا میتوانست جان سیف را از بدنش بیرون بکشد و او را بکشد. اما پیش از اینکه اتفاقی رخ دهد، ثور به هوش آمد و در این میان دخالت کرد. او در تلاش بود تا بتواند روی پاهای خود بایستد. او به هلا گفت که تنها تحت یک شرط میتواند جان او را بگیرد؛ اینکه دست از سر سیف بردارد و کاری با او نداشته باشد. ثور بعد از گفتن این حرف، برای سیف توضیح داد که زندگی او، خیلی بیشتر از زندگی خودش برایش اهمیت دارد. هلا در ابتدا به این ماجرا مشکوک بود اما بعد از اینکه متوجه شد که ثور صادقانه حرف میزند، بسیار هیجانزده شد. تمایل ثور برای انجام چنین فداکاری نجیبانهای باعث شد تا اهداف هلا ضعیف شود. به همین ترتیب هم هلا آنجا را ترک کرد و پیش از آن به ثور و سیف اخطار داد.
حتی در مرگ:
در این برهه زمانی، ثور بخش زیادی از قدرتهای خود را از دست داده بود و لوکی هم یک سلاح جادویی و افسانه ای به وجود آورده بود. این سلاح میتوانست قدرت خیلی زیادی را به کاربر خود بدهد. با اینکه لوکی این سلاح را برای خودش ساخته بود اما به طریقی این شیء جادویی بهدست «درک گارث ویت» افتاد؛ فردی که تبدیل به «رکر» شده بود. همین ترکیب و موقعیت قرارگیری باعث شد تا درگیری بزرگی بین ثور و رکر به وجود بیاید. خدای رعد و برق که ضعیف شده بود، با شجاعت زیادی مبارزه میکرد. اما همین استقامت او که لحظه به لحظه ضعیفتر میشد، باعث شد تا تلاش او بیشتر از قبل پوچ و بیهوده شود. بعد از اینکه رکر یک ساختمان را روی سر این آزگاردی فرو ریخت، به نظر میرسید که او مرده باشد.
همین اتفاق باعث شد تا هلا دوباره ظاهر شود که روح ثور را بهدست بیاورد. با اینکه به نظر میرسید که ثور کشته شده است، اما ذرهای از زندگی هنوز در وجود او بود و سوسو میزد. خود ثور این را برای الهه مرگ یعنی هلا توضیح داد و به این موضوع اشاره کرد که تا زمانیکه این جرقه درونش وجود دارد، او نمیتواند روحش را بهدست بیاورد. ثور توانست در شکل اختری ضعیف خود رکر را پیدا کند اما باز هم موفق نشد که او را متوقف کند. به همین ترتیب، او به بدن فیزیکی خود بازگشت و توانست او را بیدار کند. سیف توانست با استفاده از زره دیسترویر، رکر را متوقف کند. هلا در طی این مدت زمان مجبور شد منتظر بماند تا ثور بمیرد. بعد از این اتفاق، هلا به ثور یادآوری کرد که او چقدر به مرگ نزدیک شده بود؛ آن هم زمانیکه سیف دچار جراحتهای خیلی زیادی شده بود. هلا تصمیم گرفت که ثور را بیشتر اذیت کند و به او گفت زمانیکه وارد زندگی پس از مرگ میشود، شکوه و افتخار بهدست میآورد.
اودین و بینهایت:
در این دوران، هلا یک نقشه فریبکارانه کشید که اودین در مرکز آن قرار داشت. اودین کاملا از این نقشه بیخبر بود ،هلا قصد داشت که بخشی از روح و قدرتهای او را بگیرد و از آن سوءاستفاده کند؛ آن هم زمانیکه اودین در Sea of Eternal Night (دریای شب ابدی) به خواب رفته بود. هلا با استفاده از این قسمت اودین، توانست موجودی را خلق کند که نام آن را بینهایت یا همان اینفینایتی گذاشته بود. تنها وظیفهای که این موجود داشت، این بود که نظم طبیعی را به هم بزند، اودین را شکست دهد و کنترل پدر همگان را بهدست بیاورد؛ و البته که او موفق به انجام همه این کارها شد. ثور بعد از مدت زیادی جستوجو درباره حقیقت و جمعآوری اطلاعات، بالاخره به این نتیجه رسید که این موجود ترسناک که اینفینایتی نام دارد، بخشی از پدر خودش یعنی اودین است.
بالاخره ترکیب نیروهای مردم سرزمین آزگارد و عزم خود اودین جواب داد و پدر همگان سر عقل آمد و نقشه هلا هم با شکست روبهرو شد. اودین که کاملا از خشم هلا خبر داشت و میدانست حالا دیگر خشمگینتر از قبل شده، به پسر خود اخطار داد که هلا در آینده قرار است از طریقی انتقام سخت خود را از آنها بگیرد؛ پدر همگان به پسر خود هشدار داد که از حالا بیشتر مواظب باشد. نقشه هلا خیلی زود تغییر کرد تا با شرایط وفق پیدا کند. او به این نتیجه رسید که با مرگ ثور، روح اودین شکسته میشود و همین اتفاق به مرگ اجازه میدهد تا بر زندگی پیروز شود. او همچنین مدام به این موضوع فکر میکرد که چرا انسانها از او و همچنین از خود مرگ میترسند.
الهه مرگ یا همان هلا که میدانست ثور در زمین است، بلافاصله به آنجا رفت تا ثور را پیدا کند و جان او را بگیرد. هلا که خودش را به شکل دیگری درآورده بود، توجه یک سری از اراذل و اوباش را به خود جلب کرد که قصد داشتند از او دزدی کنند.(بد نیست بدانید که اگر هلا لباس مخصوص خود را نداشته باشد، بدن او زشت و پوسیده میشود، در صورتی که با پوشیدن این لباس، بسیار زیبا میشود) اقدامات و رفتارهای این افراد تا حد زیادی هلا را آزار میداد. به همین دلیل هم خیلی راحت آنها را کشت تا هم از دستشان راحت شود و هم آنها بلافاصله به قلمروی خودش بیایند. توهمات اودین مانع از این میشد که هلا بتواند به واسطه او ثور را پیدا کند. از همین رو هم تصمیم گرفت که هرج و مرجی را به وجود بیاورد و به این طریق حضور خود را به خدای صاعقه اطلاع دهد.
این اقدام خیلی خوب جواب داد و ثور دیگر چارهای نداشت جز اینکه خودش را به الهه قدرتمند مرگ نشان دهد. هلا لباس مبدل خود را کنار زد و ثور احساس کرد که باید خودش را تسلیم این الهه بکند؛ زیرا قصد داشت از کشته شدن انسانهای بیگناه بهدست هلا، آن هم بهعنوان آسیبهای جانبی جلوگیری کند. البته هنوز هم در تلاش بود تا از هلا دوری کند اما به نظر میرسید که واقعیت هم دارد به نفع هلا عمل میکند تا او بتواند طعمه خود را بهدست بیاورد. اودین هم از طرف دیگر، از اینکه میدانست هلا در تعقیب پسرش است، در رنج و عذاب بود؛ خصوصا زمانیکه متوجه شد هلا باید وجود داشته باشد و زیستن او تعادل را به وجود میآورد.
اما ثور هنوز هم پسر اودین محسوب میشد. از آنجایی که احتمال مرگ ثور خیلی زیاد بود، اودین چاره دیگری نداشت جز اینکه مقابل هلا ظاهر شود و به او حمله کند. اودین این کار را کرد و منجر به این شد که مرگ، به سراغ الهه مرگ برود. در عین حال که این اتفاقات در حال رخ دادن بودند، ثور کاملا میدانست که وجود هلا در طرح بزرگتر همه چیز، خیلی مهمتر از وجود ثور است. به همین ترتیب هم او با پدر خود صحبت کرد و متوجه شد که اودین هم کاملا این موضوع را درک میکند. اودین تصمیم گرفت که هلا را احیا کند. اینطور به نظر میرسید که ثور به هلا باخته است و به مرور زمان ضعیفتر شد و در حال از دست دادن جان خود بود. سیف که شاهد این اتفاقات بود، ناامیدانه به هلا التماس کرد. هلا با اینکه این درخواستها را شنید، اما کاملا ساکت بود. سرانجام حرفهای سیف روی هلا اثر گذاشت و از زندگی ثور گذشت؛ اما پیش از آنکه آنجا را ترک کند، اعلام کرد که این اتفاق بالاخره دیر یا زود رخ خواهد داد.
هلا بر روی زمین:
«کرس» که بهطور حیرتانگیزی قدرتمند است، در یک مسیر جنگی و خشمانه قرار داشت تا به سراغ «ملکیث» ملعون برود و او را نابود کند. همین فرایند شکار باعث شد تا او به هل (جهنم) برسد؛ جایی که او بلافاصله با همان خشمی که داشت، به سمت الهه مرگ حمله کرد. به نظر میرسید که او، هلا را شکست داده و زیر خرابههای یک برج گیر انداخته است. کرس با کمکهای خواهر «انچنترس» یعنی «لوریلی» توانست با موفقیت از هل خارج شود و به جستجوی خود برای پیدا کردن ملکیث ادامه دهد. کرس زمانی که به سیاره زمین رسید، بهطور ویژه در شهر نیویورک، ثور را دید. اما توهمها باعث شدند تا او، ثور را به شکل همان فردی که به دنبالش میگشت، یعنی همان ملکیث ببیند.
کرس در همین لحظه ادعا و سپس نشان داد که موجودات هل، متعلق به او هستند و او میتواند به آنها دستور دهد. به همین ترتیب هم میدگارد سرپنت قدرتمند را احضار کرد تا به زمین بیاید. او با ثور مبارزه کرد و به مرور زمان تعداد بیشتر و بیشتری از ساکنان هل را احضار کرد تا هرج و مرج به وجود بیاورند. کرس همچنان ادعا داشت که خودش ارباب جهنم و نیفلهایم است و تعداد بیشتری از افراد هلا را احضار کرد؛ او کرس، نید هاگِ اژدها، آیس جاینت، نگهبان شخصی یمیر، فارسانگِ افسونگر، کینگ فافنیر، فافنیر غول پیکر و چندین تن از کوتولههای یخی را احضار کرد. ثور در این نقطه زمانی تلاش کرد که الف تاریک سابق یا همان کرس را آرام کند.
اما نفرت کرس نسبت به ملکیث خیلی زیاد بود و از آنجایی هم که ثور را به شکل ملکیث میدید، مشخص بود که التماسهای ثور اصلا کارساز نیستند. در همین لحظه، گروه گاد پک که متشکل از خدایان جوان بودند و توسط تکامل عالی هدایت میشدند، در آنجا ظاهر شدند. آنها در تلاش بودند تا نابودی و هرج و مرجی را که توسط موجودات آزگاردی مرده به وجود آمده بود، متوقف کنند. حتی «بتا ری بیل» هم در آنجا ظاهر شد تا تلاش خود را بکند و ماجرا را متوقف کند. مدت زیادی نگذشته بود که Warriors Three (سه جنگجو) هم به این ماجرا پیوستند و بالاخره همه چیز به نفع قهرمانان داستان رقم خورد. البته هنوز خیلی نگذشته بود که همه چیز از بد به بدتر تبدیل شد.
در همین زمان هلا ظاهر شد تا فرمانروایی و حکومت خود بر مردهها را دوباره به دست بیاورد. حضور هلا باعث شد تا روز تبدیل به رنگ تیرهای شود سرانجام سروصدای شومی هم در زمین به وجود آمد. تعداد زیادی از موجوداتی که توسط کرس احضار شده بودند، احساس سردرگمی میکردند؛ آنها ادعا کردند که کرس کاری کرده بود تا آنها باور کنند که او، هلا را به قتل رسانده است. به نظر میرسید که هلا با شنیدن این حرف حس کرده که به او توهین شده است. به همین خاطر او اعلام کرد که در طی این مدت، به دورترین بخشهای ۹ قلمرو رفته بود و احتمالا این کار ملکیث بوده که قصد داشته با زندانی کردن هلا، کرس را فریب دهد.
کرس که حسابی از این حرفها گیج و سردرگم شده بود، به ارتش نامردهی هیولایی خودش دستور داد که به هلا حمله کنند. اما هلا در طی یک حرکت ساده، همه آنها را سر جای خودشان نگه داشت و جان آنها را گرفت. خیلی زود، هر دو فافنیر، نید هاگ و همچنین دیگر موجودات هیولایی نامرده که در این ارتش بودند، به پیروی از ارباب اصلی خودشان پرداختند و دیگر به کرس گوش نمیکردند. بعد از این اتفاق، کرس تلاش کرد که هلا را شکست دهد و جایگاه او را به دست بیاورد. اما تک تک اقدامات وحشیانه و قدرتمند کرس، به واسطه خود الهه مرگ خنثی میشد. هلا متوجه شد که کرس از لحاظ قدرتی حسابی از او ضعیفتر است اما بهصورت مداوم در تلاش است تا به هدف خود برسد.
به همین ترتیب هم او را از فریب و حیله بعدی آگاه کرد. هلا به کرس اجازه داد تا واقعیت ماجرا را ببینند و متوجه شود که او در تمام این مدت با ثور مبارزه میکرده است و اصلا ملکیثی در کار نبوده است. کرس با فهمیدن این حقیقت، بلافاصله عصبانی شد که باری دیگر توسط ملکیث فریب خورده است. از طرف دیگر ثور هم از هلا تشکر کرد که این کار را برایش انجام داده و باعث شده که این غائله خیلی زود به پایان برسد. خدای رعد و برق بعد از تشکر از هلا، از او خواست تا سربازان و افراد خود را هرچه زودتر از زمین خارج کند و به قلمروی هل ببرد. البته او پیش از اینکه موافقت کند که از آنجا برود، حمله کردن به زمین را مسخره کرد و برای رفتن خودش هم یک شرط گذاشت. شرط او این بود که ثور هم همراه هلا به هل برود و به عنوان یکی از افراد وفادارش، به او خدمت کند. ثور که هیچ چاره دیگری نداشت تا بتواند به واسطه آن از افرادی که دوستشان دارد محافظت کند، این شرط را پذیرفت و به همراه او به قلمروی هل رفت.
گرگها در شمال:
در این برهه زمانی، هلا با یک پادشاه بسیار شیطانی، قدرتمند و البته جاهطلب به نام «اسکالد» همکاری کرد تا جنگی را علیه آزگارد به راه بیاندازند. اسکالد یک مسیر نابودگرانهی مرگبار را به راه انداخته بود که در طی این مسیر، به خاطر منافع تاکتیکیای که بهدست میآورد، تعداد زیادی از روستاهای کوچک وایکینگها را نابود کرد. در طی یکی از فعالیتهایی که ارتش شیطانی اسکالد انجام دادند، اقدامی علیه « Redhangir» صورت گرفت که باعث شد ناراحتی مردم آن تا حد زیادی برانگیخته شود. به همین ترتیب، نبرد خونینی بین آنها شکل گرفت که در طی آن هم رئیس یک روستای کوچک وایکینگی به نام «توروالد» به قتل رسید.
بعد از مرگ این رئیس، دختر سرسخت و قدرتمند او به نام « Einar Thorvaldsdottir» جانشین وی بهعنوان رئیس دهکدهها شد. هلا از یک جادوی بسیار قدرتمند استفاده کرد تا بتواند پل بایفراست را پنهان کند. او قصد داشت تا با انجام این جادو، کار را برای مردم آزگارد سخت کند و اجازه ندهد که آنها سیستم دفاعی خوبی را مهیا کنند. ثور با وجود تنها بودن و وضعیت ضعیفی که در آن قرار داشت، توانست راه خود را به رد هنگیر پیدا کند؛ البته در طی مسیر رسیدن به آنجا هم سختی خیلی زیادی را متحمل شد. او نیاز به کمک افراد فانی داشت. ثور برای اینار توضیح داد که هلا از اسکالد استفاده کرده تا ارتش خود را در سرتاسر دنیای فانیها پخش کند.
همین کار هم به او اجازه داده بود تا بتواند مخفیانه تا دم درهای آزگارد بیاید و خود را به این سرزمین برساند. به همین دلیل هم آنها زمان خیلی کمی را برای آماده شدن در اختیار دارند. ثور به یک لنگر نیاز داشت؛ یک راه برای اینکه بتواند روی زمین باقی بماند و از دست مزاحمتهای جادوی هلا که روی بایفراست قرار داده بود، راحت باشد. اینار، قفل زیبای موهای خود را به ثور تقدیم کرد و همان گیره برای خدای صاعقه کافی بود. به همین ترتیب، ثور توانست یک ضد حمله را علیه شخص هلا و همچنین پادشاه شیطانی او یعنی اسکالد پیاده کند. در ابتدا، ثور فقط با خود هلا مبارزه میکرد و اصلا با دیدن تواناییها و قدرتهای او تحت تاثیر قرار نگرفت.
ثور مدام به ترس پیشفرضی که پدرش هنگاه صحبت کردن از الهه مرگ سراسر وجودش را فرامیگرفت، فکر میکرد. اما متاسفانه ثور، هلا را دست کم گرفته بود. او به واسطه تواناییهایی که داشت و البته تقلبی که انجام داد، توانست تا حد خیلی زیادی به خدای رعد و برق آسیب وارد کند. هلا، ثور را که نابود شده بود، به همان شکل برای اسکالد رها کرد تا او کارش را تمام کند. زیرا خود اسکالد درخواست کرده بود که شخصا ثور را به قتل برساند و هلا هم این درخواست را پذیرفت. ثور که حسابی ضعیف شده بود، توانست با کمک اینار، این پادشاه شیطانی را شکست دهد. هلا بدون هیچ تمایلی، ارتش شیطانی اسکالد را زیر نظر خود گرفت و عقبنشینی کرد؛ آن هم بدون وجود پادشاهی که آنها را هدایت کند. هلا که بعد از پایان یافتن این ماجرا قصد اذیت کردن ثور را داشت، اعلام کرد که کشتن او هیچ مزهای ندارد؛ آن هم اگر قرار باشد که پیروزی هلا و نابود شدن سرزمین آزگارد را نبیند.
احیا:
ثور توانست چرخه راگناروک را بشکند و هلا هم درست همانند تعداد خیلی زیادی از مردم سرزمین آزگارد و موجودات ۹ قلمرو، در یک وضعیت عدم وجود قرار گرفتند. سرانجام ثور اولین نفری بود که بازگشت و از قدرتی که اخیرا از پدرش اودین به او ارث رسیده بود، استفاده کرد تا سرزمین آزگارد را روی زمین و ایالت اوکلاهما و شهر براکستون، دوباره بنا کند. بعد از انجام این کار، ثور به سراغ این رفت که مردم آزگارد را تا جایی که میتواند احیا کند و بازگرداند. در طی این فرایند، هلا هم خودش را در شهر لاس وگاس ساکن کرد تا همانجا زندگی کند. هلا که با محیط اطراف خود به صورت کامل تطابق پیدا کرده بود، هنوز یک قلمرو برای حکمرانی داشت؛ هرچند که همانند قبل شکوهمند نبود. لوکی اولین نفری بود که هلا را پیدا و با او صحبت کرد؛ آن هم بعد از اینکه سرزمین آزگارد احیا و بازسازی شد و مردمان این سرزمین هم به زندگی بازگشته بودند. البته تنها تفاوتی که وجود داشت، این بود که لوکی این بار در بدن یک زن ساکن شده بود. در این دوران باز هم هدف این دو نفر یکی بود و هر دو قصد داشتند که ثور را به زمین بزنند. به همین ترتیب هم هلا تصمیم گرفت تا به لوکی کمک کند که طرح و نقشه خود را برای به دردسر انداختن ثور عملی کند.
انتقام جویان نخستین:
بعد از حمله نورمن آزبورن، سرزمین آزگارد سقوط کرد. بعد از این ماجراها، سه تن از مهمترین اعضای تیم انتقام جویان بعد از مدتها جدایی دوباره به یکدیگر پیوستند اما مدت زیادی طول نکشید که دوباره از هم جدا شدند؛ نهتنها به خاطر گذر زمان، بلکه به خاطر اختلافات ایدئولوژیکی و همچنین زخمها و آسیبهایی که در گذشته متحمل شده بودند. مردآهنی، ثور و استیو راجرز در ویرانههای آزگارد سرگردان بودند اما خیلی زود به درون یک گرداب ابعادی اسرارآمیز کشیده شدند. این سه نفر در سرتاسر ۹ قلمرو پراکنده شدند. ثور در جایی ظاهر شد که انچنترس و همچنین ارتشی از موجودات مختلف را در مقابل خود دید که بلافاصله به او حمله کردند.
او در مقابل این حمله مقاومت کرد و به مبارزه پرداخت اما سرانجام متوجه شد که این انچنترس نیست که این حمله را مدیریت کرده، بلکه هلا یا همان الهه مرگ ترتیب همه چیز را داده است. هلا کاملا نسبت به بیثباتی ۹ قلمرو و همچنین غیبت اودین آگاه بود و همه چیز را میدانست. او از همین فرصت استفاده کرد تا با میل زیاد خود بر ۹ قلمرو حکمرانی کند. به همین ترتیب هم وارد نبرد مستقیمی با ثور شد؛ تک تک لحظههای مبارزه بزرگ بین این دو دشمن، روی هر ۹ قلمرو تاثیر بسیار زیادی میگذاشت. برخورد ثور و هلا لرزه بزرگی را به وجود آورد و کسانی که از دور در حال تماشا بودند، متوجه شدند که آسمان با سیاهی پر شده و مدام صاعقه در آن دیده میشود.
از آنجایی که قدرت هلا چند برابر بیشتر شده بود، توانست تک تک ۹ قلمرو را تبدیل به یک نسخه تاریکتر و پیچیدهتری بکند. ثور از دیدن قدرتهای جدید هلا سردرگم شد و درخواست توضیح کرد. با اینکه هلا یک تهدید بزرگ محسوب میشد و خطر او بیشتر از هر زمان دیگری شده بود، ثور باز هم به مبارزه خود ادامه داد؛ آنهم با اینکه میدانست در حد هلا نیست و نمیتواند از پس او بربیاید. به همین ترتیب، هلا به زیردستان خود اجازه داد تا با خدای رعد و برق مبارزه کنند؛ آن هم درحالیکه خودش در گوشهای، ثور را نگاه و او را مسخره میکرد. کاملا مشخص بود که این نبرد چگونه پیش میرود. ثور سرانجام سقوط کرد زیرا قدرتهای هلا خیلی برای او زیاد بود.
اما شانسی که در پایان نصیب خدای رعد و برق شد، این بود که «آمورای افسونگر» در آخرین لحظه مداخله کرد و ثور را به یک نقطه امن برد تا زنده بماند؛ بعد هم خودش به تنهایی با خشم هلا روبهرو شد. پیش از اینکه هلا بتواند ثور را به قتل برساند، انچنترس او را به نقطه امنی نزدیک به یوتنهایم تله پورت کرد. کاپیتان آمریکا و مرد آهنی هم خیلی زود خودشان را به ثور رساندند، آنها بدن زخمی و نابود او را درمان کردند و به مراقبت از او پرداختند. آنها خیلی زود ثور را به کابینی که در نزدیکی جنگلهای یوتنهایم وجود داشت، بردند تا یک الف به نام «مگث» از او مراقبت کند.
هلا علیه نه قلمرو:
هلا برای مدت کوتاهی به واسطه همان حمله و عمل انتقال غافلگیرانهی انچنترس، خنثی شد. هم هلا و هم انچنترس برای مدتی بیهوش شده بودند. آمورای افسونگر اولین نفری بود که به هوش آمد و آرام آرام روی پای خود ایستاد. او خیلی زود چکش مخصوص ثور یعنی میونیر را دید که آنجا افتاده است و با ناامیدی تلاش کرد تا آن را بلند کند. از آنجایی که او نتوانست چکش ثور را بلند کند، به سراغ شمشیر الهه مرگ رفت که هنوز بیحرکت و ساکت افتاده بود. به محض اینکه آمورا به شمشیر هلا نزدیک شد، چشمان او روشن شد که نشان از بازگشت هوشیاریاش داشت و نبرد خود را با آمورا آغاز کرد. این دو زن قدرتمند بلافاصله با هم درگیر شدند اما هلا قدرت خیلی بیشتری نسبت به ساحره داشت.
انچنترس برای اینکه بتواند در مقابل ملکه هل (جهنم) کاری کند، دست و پا میزد. هلا دوست داشت بداند که ثور دقیقا کجاست و اقدامات رقتانگیز انچنترس را مسخره کرد زیرا این اتفاق غیرقابل اجتناب بود. هلا به روشهای مختلف آمورا را مورد آزار و اذیت قرار داد و به او حمله کرد تا بتواند برای سؤال خود پاسخی به دست بیاورد. در جای دیگری ثور به صورت کامل بهبود پیدا کرد اما از دیدن شکل چشمانداز محیط اطراف خود حسابی سردرگم شد. ثور کم کم به این نتیجه رسید که هلا با قدرت خود بخشهای مختلف ۹ قلمرو و چشماندازهای آنها را تغییر داده است. هلا که برای لحظهای کارش با آمورا تمام شده بود، توجهاش به سمت میونیر جلب شد که هنوز در نزدیکی آنها قرار داشت.
هلا تلاش کرد تا این چکش را بلند کند اما هیچ فایدهای نداشت. او حتی تلاش کرد تا با استفاده از شمشیر قدرتمند خود، این چکش را نابود کند. هلا خیلی زود به این نتیجه رسید که چکش ثور چه خطری میتواند برای او داشته باشد. به همین دلیل مصمم شد که روشی برای از بین بردن این چکش پیدا کند. او به این نتیجه رسید که شاید خودش نتواند این چکش را بلند یا نابود کند. اما بهعنوان الهه مرگ میتواند فردی را احضار کند که شانس بیشتری برای استفاده از این چکش در او وجود داشته باشد. به همین دلیل، هلا به سراغ یک فرد افسانهای و قدرتمند به نام «بور» رفت که پدر اودین و پدر بزرگ ثور محسوب میشد.
همانطور که انتظار میرفت، هلا به بور دروغ گفت و اعلام کرد که اگر او بتواند میونیر را تکان دهد، آزادیاش را به دست میآورد. با اینکه قبلا بور این کار را انجام داده بود، اما با وجود تلاشهایش باز هم نتوانست ذرهای چکش را تکان دهد. او همچنین به فریب و دروغ هلا پی برد و متوجه شد که ثور نمرده است. در پایان هم هلا که حسابی خشمگین شده بود، بور قدرتمند را رها کرد.
تحقیقات ایکس فاکتور:
بعد از گذشت مدتی، هلا در خط داستانی مخصوص ایکس فاکتور ظاهر شد و نقش یکی از مشتریان X-Factor Investigations (تحقیقات ایکس فاکتور) را ایفا کرد. او با «مادروکس» و «لانگ شات» روبهرو شد و خودش را بهعنوان «خانم هالیا» معرفی کرد. لانگ شات که یک جهش یافته با توانایی خاصی در زمینه جذب خانمها بود، توسط زیبایی بسیار زیاد هلا جا خورد و تحت تاثیر او قرار گرفت. خانم هالیا از اعضای این گروه خواسته بود تا شیء را که از او ربوده شده بود، بازگردانند. هلا یک «چکش ثور» یا گردنبند باستانی نروژی داشت که توسط مردی به نام «گافرن» از او دزدیده شده بود. او یک سری سکههای طلایی به مادروکس داد و گفت که احتمالا این میزان، خدمات آنها را پوشش خواهد داد.
مدتی بعد، مادروکس و بانشی توانستند ردِ گافرنرا در مسافرخانهای در شهر نیویورک بزنند. بعد از بازگرداندن آن گردنبند، مشخص شد که او همان «پیپِ ترول» است. هلا در یک خیابان ظاهر شد و پیپ را پس گرفت و پیش از اینکه ناپدید شود، ارتباط کاری خود را با شرکت X-Factor Investigations (تحقیقات ایکس فاکتور) به پایان رساند. مادروکس که شاهد این اتفاقات بود، حس میکرد که با بازگردادن این گردنبند به مشتری خود، کار اشتباهی انجام داده است. به این دلیل او تصمیم گرفت تا گروهی را برای پیدا کردن آن ترول تشکیل دهد. زمانیکه هلا در حال شکنجه کردن پیپ بود، مدام از او توضیح میخواست که چرا او به بخش خودش در معاملهشان احترام نگذاشته است و وظیفهاش را انجام نداده است. در همین لحظه بود که موارد قرارداد مشخص شد. قرار بود که هلا به مدت یک سال در شکل ظاهری پیپ تغییراتی را به وجود بیاورد. در عوض هم پیپ قرار بود در خدمت او باشد؛ آن هم برای مدت خیلی زیادی. از آنجایی که پیپ بعد از گذشت مدتی دیگر از ظاهرش خوشش نیامد، از دست هلا فرار کرد.
لاس وگاس:
در این برهه زمانی هلا متوجه شد که اعضای تیم فاکتور ایکس در لاس وگاس هستند؛ آن هم بعد از اینکه لانگ شات پشت سر هم در قمارخانه Caesar’s Palace برنده میشد. به همین ترتیب، او دو تن از سربازان زامبی نروژی خود را به سراغ آنها فرستاد و متوجه شد که هدف اصلی آنها از آمدن به لاس وگاس این است که محل دقیق ترول را پیدا کنند. این دو سرباز نروژی خیلی راحت توسط اعضای گروه ایکس فاکتور شکست خوردند. در مرحله بعد، هلا گروه جدیدی از افراد قدرتمندتر خود را به سراغ این قهرمانان فرستاد. از لحاظ تعداد، سربازان هلا خیلی بیشتر بودند. اما به محض اینکه مبارزه آنها شروع شد، ثور خود را به آنجا رساند تا اطلاعات بیشتری درباره این نبرد بهدست بیاورد.
ثور بعد از پی بردن به اصل ماجرا، به جبهه ایکس فاکتور پیوست و در تلاش بود که پیپ را آزاد کند. ثور اعضای گروه را به سمت جهنم (هل) هدایت کرد؛ این در حالی بود که «لایلا میلر» پشت سر آنها باقی ماند. هلا که شاهد این ماجراها بود، ترول را آزاد کرد و معتقد بود که او اصلا ارزش نگه داشتن ندارد. بعد هم تیم نجات اجازه پیدا کردند که آنجا را ترک کنند. آنها تصمیم گرفتند که از همان راهی که آمده بودند، بازگردند اما متوجه شدند که ورودی اصلی برای همیشه بسته شده است و این موضوع فوقالعاده آنها را شوکه کرد. هلا به این نکته اشاره کرد که تنها راه خروج از آنجا، این است که مستقیما از وسط جهنم عبور کنند؛ جایی که ارتش روحهای نفرین شدهی هلا در آنجا منتظر آنها بودند.
قرار بر این بود، هرکسی که در این نبرد جان خود را از دست بدهد، روحش به هلا تعلق بگیرد. ثور رهبری این نبرد را برعهده گرفت. هلا هم با مادروکس روبهرو شد. او اصرار بر این داشت که کل این وضعیت و شرایطی که به خاطر طلسم به وجود آمده بود، نقش یک حواس پرتی را داشت؛ هدف اصلی هلا این بود که ثور را به جهنم بکشاند. البته هلا اصلا این موضوع را قبول نکرد. هلا تصمیم گرفت تا حرکتی انجام دهد که مولتیپل من را یک بار برای همیشه به قتل برساند. اما او توسط «داروین» شوکه شد؛ کسی که خودش را در میان آن دو قرار داد تا از دوست خود محافظت کند. قدرت تکامل داروین روی هلا اثر گذاشت؛ زیرا او از زمان نجات یافتن از مرگ، مدام در حال تکامل بود.
او بخشی از قدرتهای هلا را به سمت خود جذب کرد. او توانست بخشی از شنل هلا را که خود واقعی او را نشان میداد، از بین ببرد. اعضای گروه از همین حواس پرتی استفاده کردند و توانستند از آنجا فرار کنند. تک تک آنها توانستند به واسطه لایلا میلر به لاس وگاس برگردند. بعد از این اتفاق، هلا تنها ماند تا خودش با ارتشی که درست کرده بود روبهرو شود.
Fear Itself:
در این برهه زمانی، هلا توانست بخشی از جهنم مفیستو را بهدست بیاورد و آن را دارایی خودش بکند. در همین دوران، سرپنت به سراغ هلا رفت؛ البته که یک مامور که به نام «تانگ» شناخته میشد، با هلا ملاقات کرد. همین اتفاق باعث شد تا مفیستو مدام نگران این باشد که هلا و سرپنت با هم متحد شوند و او را از بین ببرند. زمانیکه این دو شخصیت با یکدیگر ملاقات کردند تا درباره مسائل مختلف با هم صحبت کنند، هلا متوجه شد که مفیستو، «دیزنیر» او را تحت کنترل خودش گرفته است. پیش از اینکه این دو فرمانروا نبرد را با یکدیگر آغاز کنند، لوکی که حالا تبدیل به یک کودک شده بود، به آنجا آمد و مداخله کرد. او توانست با هلا و مفیستو معاملهای بکند.
لوکی قرار بود که لیا، خدمتکار هلا و تایر، فرمانده هلا و همچنین چهار دیزنیر را بگیرد و به کمک آنها، سرپنت را متوقف کند ، اما او نتوانست قدرتی بیشتر از این بهدست بیاورد. در مقابل هم لوکی قرار بود که جهنم خود هلا را بازگرداند و یک سری کارهای دیگر را هم برایش انجام دهد که در آن زمان هنوز حقیقت این مأموریتها مشخص نشده بود. زمانیکه لوکی از آنجا دور شده بود، خبردار شد که هلا مورد حمله قرار گرفته است اما او والکیری خودش را صدا کرد تا به کمکش برود و توانست با کمک او، حمله سرپنت را دفع کند.(کمیک “ترس درون” در اینجا توسط ما ترجمه شده)
قهرمانان نابود شده:
در این دوران هلا توانست یک جهنم جدید تحت هدایت و فرمان مادر همگان یعنی «فریا» بهدست بیاورد. اما او همچنان لیا را در اختیار لوکی قرار داد تا مطمئن شود که او، بخش مخصوص به خودش از معامله را انجام میدهد. زمانیکه هلا در حال بازگشت به سمت خانه جدید خود بود، برای تایر توضیح داد که میتواند پادشاه او باشد؛ زیرا او تمایل خیلی زیادی برای نشان دادن این داشت که هلا، حسهایی برای او که زمانی خدای جنگ بوده، دارد. بعدها هلا در خانه لیا ظاهر شد؛ البته در غاری که در بر روی زمین قرار داشت و برای او معنی خانه را میداد. آن هم به همراه یک بسته و یک نوشته که به لوکی تعلق داشت. این بسته متشکل از سگهای کوچکی بود که به ملاقات اتفاقی بین «گرم» و «هل ولف» تعلق داشت؛ ملاقاتی که پیش از این لوکی آن را ترتیب داده بود. هلا، لوکی را مسبب این توله سگهای شیطانی میدانست و معتقد بود که خودش باید مسئولیت آنها را برعهده داشته باشد.
قدرتها و تواناییهای شخصیت هلا
با اینکه هلا در دستهبندی آزگاردیها قرار میگیرد و وضعیت فیزیکی او هم همانند مردم آزگارد است، اما نژاد اصلی او را میتوان یک غول کامل از Jötunheimr دانست؛ که هر دوی این نژادها، خصوصیات مشترک و شبیه به یکدیگر دارند. به همین ترتیب هم هلا ویژگیها و خصوصیتهایی دارد که شبیه به خدایان آزگاردی است. او دارای قدرت ابرانسانی، سرعت، استقامت، چابکی، رفلکسها و دوام بسیار بالایی است؛ اندازه این خصوصیتها آنقدر بالا است که از بخش زیادی از مردم هر دو نژاد، پیشی میگیرد و بالاتر میرود. قدرت بسیار زیاد هلا باعث شده تا بتواند بارها و بارها در مبارزه تن به تن با ثور درگیر شود و نسبت به او برتری پیدا کند.
درست همانند دیگر مردم سرزمین آزگارد، هلا دربرابر جادو مقاوم است. او قدرتهای جادویی و معنوی زیادی دارد که میتواند برای اهداف مختلف مانند شلیک گلولههای مرگبار و پر از انرژی از دستان خود، شناوری و خلق توهم و غیره از آنها استفاده کند. قدرتمندترین توانایی هلا Hand of Glory (دستان افتخار) او است؛ یک روش که از انرژی جادویی و عرفانی استفاده میکند تا قدرت هر مشت را تا چندین برابر افزایش دهد. به طوری که این مشت میتواند حتی یک آزگاردی را هم به قتل برساند. هلا بهعنوان الهه مرگ قراری با خود مرگ دارد. همین قرار به او اجازه میدهد که روح پیروان آزگاردی و خود آزگاردیها را جمعآوری کند و آنها را به هل یا نیفلهایم ببرد. شخصیت هلا تنها با یک لمس میتواند فرد مورد نظرش را به قتل برساند.
او همچنین قادر است که به هر جایی که دوست دارد، در ۹ قلمرو سفر کند؛ حالا این نقطهها هرچقدر از هم دور باشند، اصلا مهم نیست. با اینکه لمس و تماس هلا برای افراد فانی مرگبار است و میتواند روح هرکسی را که دوست دارد بدزدد و به هل ببرد، اما عموما این کار را نمیکند. یعنی او کاری با روح قهرمانان فانی ندارد؛ مگر اینکه به این نتیجه برسد که روح آنها کاملا برای خودش مناسب است، در غیر این صورت روح آنها را برای والکیریها میگذارد تا این روحها را به والهالا ببرند. هلا معمولا ترجیح میدهد که یک فرد جانش را از دست بدهد و بعد به سراغ روح او برود. اما اگر بخواهد، میتواند یک انسان سالم یا حتی یکی از مردم آزگارد را تنها با یک لمس، «لمس مرگ» خود، بکشد.
هلا همچنین دوست دارد که از توهمهای خود برای کشتن آزگاردی های زنده استفاده کند. علاوهبر این موارد، او این توانایی را هم دارد که یک آزگاردی مرده را به زندگی بازگرداند (البته در صورتی که روح آنها به زندگی پس از مرگ منتقل نشده باشد)، اما خیلی کم پیش میآید که او از این توانایی استفاده کند. هلا همیشه لباس جادویی مخصوص خود را بر تن میکند که قدرت او را تا چند برابر افزایش میدهد و همین باعث میشود که او جوان و سالم باقی بماند. این الهه موهایی کاملا مشکی دارد و رنگ چشمان او هم سبز است. هلا بدون شنل مخصوص خود، به شکل اصلی خودش بازمیگردد: در این حالت، نیمی از بدن او زیبا و سالم است و نیم دیگر آن در حال فاسد شدن است.
او بدون شنل خود خیلی ضعیف میشود و به سختی میتواند حرکت کند. قدرتهای او تا حد خیلی زیادی کاهش مییابد، توانایی شناور شدن یا حتی ایستادن را هم ندارد و نمیتواند صاعقههای جادویی پرتاب کند. هلا اصلا نیازی ندارد که این شنل را بپوشد و همین که فقط یک بار آن را لمس کند، کافی است که به همان شکل قدرتمند خود بازگردد. سمت چپ بدن او به نظر مرده و فاسد میآید اما در صورت پوشیدن این شنل، این پوسیدگی و فساد کاملا از بین میرود. اغلب اوقات هلا Nightsword (شمشیر شب) را همراه خود دارد و یک شمشیرباز بسیار ماهر محسوب میشود. هلا میتواند به تمام افراد مردهای که در هل (جهنم) و نیفلهایم ساکن هستند، دستور بدهد و آنها را هدایت کند؛ اما هیچ قدرتی روی مردههای والهالا ندارد.
انیمیشنها، فیلمها و بازیهایی که شخصیت هلا در آن ها حضور داشته است:
انیمیشن Hulk vs. Thor محصول سال ۲۰۰۹ با صداپیشگی جنیس جاد
فیلم Thor: Ragnarok محصول سال ۲۰۱۷ با بازی کیت بلانشت
انیمیشن سریالی The Avengers: Earth’s Mightiest Heroes محصول سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ با صداپیشگی نیکا فاترمن
انیمیشن سریالی Avengers Assemble محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۹ با صداپیشگی ونسا مارشال
انیمیشن سریالی Guardians of the Galaxy محصول سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ با صداپیشگی کاری والگرن
بازی Thor: God of Thunder محصول سال ۲۰۱۱
بازی Marvel Avengers Alliance محصول سال ۲۰۱۲
بازی Marvel: Future Fight محصول سال ۲۰۱۵
بازی Lego Marvel Super Heroes 2 محصول سال ۲۰۱۷ با صداپیشگی کیت کندی
بازی Marvel Puzzle Quest محصول سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۶
بازی Marvel Ultimate Alliance 3: The Black Order محصول سال ۲۰۱۹ با صداپیشگی نیکا فاترمن
(همچنین میتوانید برای آشنائی با ثــور و لوکی و اودین روی اسامی آنها در این پرانتز کلیک کنید)
توضیح تمام داستان ثور در MCU
تمام ثورهای مارول
کمیک رویداد جنگ قلمروها
کمیک خشم ثور
کمیک ثور 2015
حقایق ناگفته در مورد “آزگاردِ” مارول
رتبه بندی قدرتمندترین سلاح ها در MCU
قدرتمندترین جادوگران جهان مارول
تاریخچه سلستیال ها در مارول
سنگ های بینهایت
5 نکته اي که بايد در مورد اسکرال ها و جايگاه آنها درجهان مارول بدانيد